آثار بیدل دهلوی

صفحه 33 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 چون نقش پا ز عجز نگردید روی ما در سجده خاک شد سر تسلیم خوی ما

2 بیهوده همچو موج زبان برنمی‌کشیم لبریز خامشی‌ست چوگوهر سبوی ما

3 ای وهم عقده بر دل آزاد ما مبند بی‌تخم رسته است چو میناکدوی ما

4 حیرت سجود معبد راز محبتیم غیر ازگداز نیست چو شبنم وضوی ما

1 ز بس جوش اثر زد از تب شوق تو یارب‌ها فلک در شعله خفت از شوخی تبخال کوکب‌ها

2 درین محفل که دارد خامشی افسانهٔ راحت به هم آوردن مژگان بود بربستن لب‌ها

3 ز گرد وحشت ما تیره‌بختان فیض می‌بالد تبسم‌پاشی صبح است چین دامن شب‌ها

4 سبک‌تازان فرصت یک قلم رفتند ازین وادی سراغی می‌دهد موج سراب از نعل مرکب‌ها

1 گر لعل خموشت‌کند آهنگ نواها دشنام‌، دعاها و بروهاست‌، بیاها

2 خوبان به ته پیرهن از جامه برونند در غنچه ندارندگل این تنگ قباها

3 رحمت ز معاصی به تغافل نشکیبد ز آنسوست‌گناههاگرازین سوست الاها

4 فریادکه ما بیخبران‌گرسنه مردیم با هر نفس ازخوان‌کرم بود صلاها

1 چو سایه چند به هر خاک جبهه سودن‌ها که زنگ بخت نگردد کم از زدودن‌ها

2 غبار غفلت و روشندلی نگردد جمع کجاست دیدهٔ آیینه را غنودن‌ها

3 ز امتحان محبت در آتشیم همه چو عود سوختن ماست آزمودن‌ها

4 دمی که جلوه ادا فهم مدعا باشد گشودن مژه هم مفت لب گشودن‌ها

1 تاراجگرگل بود بدمستی اجزاها کهسار تهی گردید از شوخی میناها

2 مستقبل‌این محفل جز قصهٔ ماضی نیست تا صبحدم محشر دی خفته به فرداها

3 دشوار پسندیها بر ماگره دل بست گرخون نخورد فطرت حل است معماها

4 معنی همه‌مشکوف است‌، تأویل عبارت چند؟ تمثال نمی‌خواهد آیینهٔ سیماها

1 شرم از خط پیشانی ما ریخته شق‌ها زین جاده نرفته‌ست برون نقب عرق‌ها

2 درس همه در سکتهٔ تدبیر مساوی ست در موج گوهر نیست پس و پیش سبق‌ها

3 زین خوان تهی مغتنم حرص شمارید لیسیدن اگر رو دهد از پشت طبق‌ها

4 بی‌ماحصل مشق دبستان وجودیم باید به خیالات سیه کرد ورق‌ها

1 چه فسردگی‌ بلدتوشدکه به محفل من وما بیا که‌گشود؟اه غنودنت‌که درین فسانه سرا بیا

2 نفسی‌ست مغتنم هوس‌، طربی وحاصل عبرتی سربام فرصت پرفشان چو سحربه‌کسب هوا بیا

3 تک‌وتاز و هم‌جنون عنان به‌سپهر می‌بردت‌کشان تو غبار باخته طاقتی به زمین عجز رسا بیا

4 به غبار قافلهٔ سلف نرسیده‌ای وگذشته‌ای صف پیش می‌زندت صلاکه بیا و رو به قفا بیا

1 سخن شد داغ دل چون شمع از آتش‌بیانی‌ها معانی مرد در دوران ما از سکته‌خوانی‌ها

2 طبیعت هم‌عنان هرزه‌گویان تا کجا تازد خیالم محو شد از کثرت مصرع‌رسانی‌ها

3 ز تشویش کج‌آهنگان گذشت از راستی طبعم مگر این حلقه‌ها بردرد از ره بی‌سنانی‌ها

4 ز استغنای آزادی چه لافد موج در گوهر به معنی تخته است آنجا دکان ترزبانی‌ها

1 این انجمن عشق است توفانگر سامان‌ها یک لیلی و چندین حی‌، یک یوسف و کنعان‌ها

2 ناموس وفا زین بیش برداشتن آسان نیست بر رنگ من افکندند خوبان گل پیمان‌ها

3 این دیده‌فریبی‌ها از غیر چه امکان است بوی تو جنونکار است در رنگ گلستان‌ها

4 خواندیم رموز دهر از تاب و تب انجم خط نیست درین مکتوب جز شوخی عنوان‌ها

1 جنون آنجا که می‌گردد دلیل وحشت دل‌ها به‌ فریاد سپند از خود برون جسته‌ست‌ محفل‌ها

2 به امید کدامین نغمه می‌نالی درین محفل تپیدن داشت آهنگی‌ که خون‌ کردند بسمل‌ها

3 تلاش مقصدت برد از نظر سامان جمعیت به‌ کشتی چون‌ عنان دادی رم‌ آهوست ساحل‌ها

4 درین محنت‌سرا گر بستر راحت هوس داری نمالی سینه بر گردی که گیرد دامن دل‌ها

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی