1 گر بهاین وحشتدهدگرد جنونسامان ما تا سحرگشتنگریبان میدرد عریان ما
2 فیضها میجوشد از خاک بهار بیخودی صبحفرش است ازشکست رنگ در بستانما
3 در تماشایت به رنگ شمع هرجا میرویم دیدهٔ ما یکقدم پیش است از مژگان ما
4 محوگردیدن علاج ضطراب دل نکرد ازتحیرسربه شریک موج شدتوفان ما
1 ای ز چشم میْپرستت مست حیرت جامها حلقهٔ زلف گرهگیرت به گوش دامها
2 در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست کی به شور پسته ریزد تلخی از بادامها
3 دامنت نایاب و من بیتاب عرض اضطراب خواهد از خاکم غبار انگیخت این ابرامها
4 آتشم از بیم افسردن همان در سنگ ماند رهزن آغاز من شد کلفت انجامها
1 از نام اگر نگذری از ننگ برون آ ای نکهتگل اندکی از رنگ برون آ
2 عالم همه از بال پری آینه دارد گو شیشه نمودارشو و سنگ برون آ
3 زین عرصة اضداد مکش ننگ فسردن گیرمهمهتنصلح شوی جنگ برونآ
4 تا شهرت واماندگیات هرزه نباشد یکآبلهوار از قدم لنگ برون آ
1 آسودگان گوشهٔ دامان بوریا مخمل خریدهاند ز دکان بوریا
2 بیباک پا منه به ادبگاه اهل فقر خوابیده است شیر نیستان بوریا
3 بویگل ادب ز دماغم نمیرود غلتیدهام دو روز به دامان بوریا
4 از عالم تسلی خاکم اشارهایست غافل نیام ز چشمک پنهان بوریا
1 امشب ز ساز مینا گرم است جای مطرب کوک است قلقل می با نغمههای مطرب
2 دریوزه چشم داریم از کاسههای طنبور درحق ما بلند است دست دعای مطرب
3 صد رنگ آه حسرت پیچیدهایم در دل این ناز و آن نیاز است از ما به پای مطرب
4 کیفیت بم و زیر مفهوم انجمن نیست در پرده تا چه باشد منظور رای مطرب
1 چو شمع تا سحر افسانه میشود تب وتاب نگاه برق خرام است جلوهای دریاب
2 اگر غنا طلبی مشق خاکساریکن حضورگنج براتیست سرنوشت خراب
3 به فیضکاهلی آماده است راحت ما که سایه راست ز پهلوی عجز بستر خواب
4 فریب جلوهٔ نیرنگ زندگی نخوری که شستهاند ازین صفحه غیر نقش سراب
1 سرکیست تا برد آرزو به غبار سجدهکمینیات نرسید قطرت نه فلک به هوابیان زمینیات
2 نه حقیقت دویی آشنا، نه دلیل عین تو مآسوا بهکجاست عکس توهمیکه فریبد آینه بینیات
3 تک و تاز وهم و گمان ما به جنون گسسته عنان ما تویی آنکه هم تو رسیده ای به سواد فهم یقینیات
4 ز جهات عالم خشک و تر به غنا نچیده ای آنقدر کهکسی به غیر تنزه تو رسد به دامن چینیات
1 فیض حلاوت از دل بیکبر وکین طلب زنبوررا ز خانه برآرانگبین طلب
2 بیپرده است حسن غنا در لباس فقر دست رسا زکوتهی آستین طلب
3 دل جمعکن ز بام و در عافیت فسون آسودگی ز خانه به دوشان زین طلب
4 پشمینهپوش رو به فسردن سرای شیخ! فصل شتا محافظت ازپوستین طلب
1 شبکه شد جوش فغانم همنوای عندلیب در عرقگمگشت چون شبنم صدای عندلیب
2 خلق معشوقانکمند صید مشتاقان بس است نیست غیر از بویگل زنجیر پای عندلیب
3 زیر نقش پای او ما هم سری دزدیدهایم سایهٔگلگر بود بال همای عندلیب
4 جلوهٔگل گر چنین طاقتگدازیها کند بعد از این خاکستری یابی به جای عندلیب
1 به خاک راهکهگردید قطرهزن مهتاب که چونگلاب فشاندم به پیرهن مهتاب
2 به صد بهار سر وبرگ این تصرف نیست جهانگرفت به یک برگ یاسمن مهتاب
3 دگر چه چاره جز آتش زدن بهکسوت هوش فتاده است به فکرکتان من مهتاب
4 در آن بساطکه شمع طرب شود خاموش زپنبهٔ سرمینا برون فکن مهتاب