1 خداوندا به آن نور نظر در دیده جا بنما به قدر انتظار ما جمال مدعا بنما
2 نه رنگی از طربداریم و نی ازخرمن بویی چمنگمکردهایم آیینهٔ ما را به ما بنما
3 شفیعجرم مهجورانبهجز حیرتچه میباشد به حق دیدهٔ بیدلکه ما را آن لقا بنما
1 به ذوق داغ کسی در کنار سوختگیها چو شمع سوختم از انتظار سوختگیها
2 ز خود رمیده شرار دلیست در نظر من بس است اینقدرم یادگار سوختگیها
3 به هر قدم جگری زیر پا فشردهام امشب چو آه میرسم از لالهزار سوختگیها
4 شرار محمل شوقم گداز منزل ذوقم هزار قافله دارم به بار سوختگیها
1 چیده است لاف خلق به چیدن ترانهها بر خشت ذره منظر خورشید خانهها
2 زین بزم عالمی غم راحت به خاک برد آب محیط رفت بهگردکرانهها
3 نشو نمایکشت تعلق ندامت است جز ناله نیست ریشهٔ زنجیر دانهها
4 آنکسکه بگذرد ز خم زلف یارکیست بر دل چه کوچهها که ندادند شانهها
1 ز بادهایست به بزم شهود، مستی ما که کرد رفع خمار شراب هستی ما
2 بگو به شیخ که ز کفر تا به دین فرق است ز خودپرستی تو تا به میپرستی ما
3 زدیم دست به دامان عشق از همه پیش مراد ما شده حاصل ز پیشدستی ما
4 به راه دوست چنان مست بادهٔ شوقیم که بیخودند رفیقان ما ز مستی ما
1 ازین هوسکده با آرزوبه جنگ برون آ چو بویگل نفسی پای زن بهرنگ برون آ
2 فشار یأس و امید از شرار جسته نشاید به روی یکدگرافکن سر دو سنگ برون آ
3 قدح شکسته به زندان هوش چند نشینی گلوی شیشه دودوری بگیرتنگ برون آ
4 سپند مجمر هستی.ندارد آن همه طاقت نیاز حوصله کن یک تپش درنگ برون آ
1 چهکدخداییست ای ستمکش جنونکن از دردسر برونآ تو شوق آزاد بیغباری زکلفت بام و در برون آ
2 چهکدخداییست ای ستمکش جنونکن از دردسر برونآ تو شوق آزاد بیغباری زکلفت بام و در برون آ
3 بهکیش آزادگی نشایدکه فکر لذات عقده زاید ره نفسپیچ وخم ندارد چونی زبند شکربرون آ
4 اگر محیطگهر برآیی قبول بزم وفا نشایی دلی بهذوق حضور خونین سرشکی از چشم تر برون آ
1 چهکدخداییست ای ستمکش جنونکن از دردسر برونآ تو شوق آزاد بیغباری زکلفت بام و در برون آ
2 چهکدخداییست ای ستمکش جنونکن از دردسر برونآ تو شوق آزاد بیغباری زکلفت بام و در برون آ
3 بهکیش آزادگی نشایدکه فکر لذات عقده زاید ره نفسپیچ وخم ندارد چونی زبند شکربرون آ
4 اگر محیطگهر برآیی قبول بزم وفا نشایی دلی بهذوق حضور خونین سرشکی از چشم تر برون آ
1 ای گرد تکاپوی سراغ نو نشانها وامانده اندیشهٔ راه تو گمانها
2 حیرت نگه شوخی حسن تو نظرها خامش نفس عرض ثنای تو زبانها
3 اشکیست ز چشم تر مجنون تو جیحون لختی ز دل عاشق شیدای تو کانها
4 در کُنْهِ تو آگاهی و غفلت همه معذور دریا ز میان غافل و ساحل ز کرانها
1 ای به زلفت جوهر آیینهٔ دل تابها چون مژه دل بستهٔ چشم سیاهت خوابها
2 اینقدر تعظیم نیرنگ خم ابروی کیست حیرت است از قبله رو گرداندن محرابها
3 ساغر سرگشتگی را نیست بیم احتساب بیخلل باشد ز گردون گردش گردابها
4 نیست آشوب حوادث بر بنای رنگ عجز سایه را بیجا نسازد قوت سیلابها
1 ز برق این تحیر آب شد آیینهٔ دلها که ره تا محمل لیلیست بیرونگرد محملها
2 کجا راحت، چه آسودن که از نایابی مطلب به پای جستجو چون آبله خون گشت منزلها
3 چه دنیا و چه عقبا، سد راه تست ای غافل بیا بگذر که از بهر گذشتنهاست حایلها
4 درین مزرع چه لازم خرمنآرای هوس بودن دلی باید به دست آری همین تخم است حاصلها