نمیدانم ز گلزارش چه گل از بیدل دهلوی غزل 2778
1. نمیدانم ز گلزارش چه گل چیدهست حیرانی
به چشمم میکند موج پر طاووس مژگانی
...
1. نمیدانم ز گلزارش چه گل چیدهست حیرانی
به چشمم میکند موج پر طاووس مژگانی
...
1. نمیگنجم به عالم بسکه از خود گشتهام فانی
حبابم را لباس بحرتنگ آمد به عریانی
...
1. ز استغنا نگشتی مایل فریاد قربانی
زبانها داشت تا مژگان مبارکباد قربانی
...
1. زین گلستان نیستم محتاج دامن چیدنی
میبرد چون رنگم آخر بیقدم گردیدنی
...
1. شرر کاغذی، آرایش دکان نکنی
صفحه آتش نزنی، فکر چراغان نکنی
...
1. در دلی اما به قصد اشکم افسون میکنی
سر ز جیب صد هزار آیینه بیرون میکنی
...
1. به خاک ناامیدی نیست چون من خفته در خونی
زمین چاره تنگ و بر سر افتادهست گردونی
...
1. معراج ماست پستی، اقبال ما زبونی
عمریست کوکب اشک میتابد از نگونی
...
1. بازم به جنون زد هوس طرح زمینی
کز نام سخن تازه کنم قطعه نگینی
...
1. به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی
جبین همکاشکی می داشت چون مژگان عرقچینی
...
1. صد رنگ نقش بستیم دریاد گل جبینی
طاووس کرد ما را تصویر نازنینی
...
1. اگر سیر زمین داری وگر افلاک میبینی
دماغ فرصت امروزست فردا خاک میبینی
...