به وضع غربتم منظور بیتابیست از بیدل دهلوی غزل 2755
1. به وضع غربتم منظور بیتابیست آرامی
ز موج گوهرم گرد یتیمی نیست بیدامی
...
1. به وضع غربتم منظور بیتابیست آرامی
ز موج گوهرم گرد یتیمی نیست بیدامی
...
1. خطابم میکند امشب چمن در بار پیغامی
بهار اندوده لطفی بوی گل پرورده دشنامی
...
1. گر نیست در این میکدهها دور تمامی
قانع چو هلالیم به نصف خط جامی
...
1. شب چشم نیم مستش وا شد ز خواب نیمی
در دست فتنه دادند جام شراب نیمی
...
1. زغرور شمع ورعونتش همه جاست آفت روشنی
که چو مو نشسته هزار سر،ته تیغ، از رکگردنی
...
1. افتادهام به راهت چون اشک بیروانی
مکتوب انتظارم شاید مرا بخوانی
...
1. به دل دارم چو شمع از شعلههای آه سامانی
مرتب کردهام از مصرع برجسته دیوانی
...
1. برداشتن دل ز جهان کرد گرانی
کز پیریام آخر به خم افتاد جوانی
...
1. به عزم بسملم تیغ که دارد میل عریانی
که در خونم قیامت میکند ناز گل افشانی
...
1. تبسم قابل چاکی نشد ناموس عریانی
خجل کرد آخر از روی جنونم بیگریبانی
...
1. تنش را پیرهن چونگل دمید افسون عریانی
قبای لالهگون افزود بر رنگش درخشانی
...
1. در آن محفل که الفت قابل زانوست پیشانی
گریبان دامنیها دارد و دامن گریبانی
...