آثار بیدل دهلوی

صفحه 23 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 صورت وهم به هستی متهم داریم ما چون حباب آیینه بر طاق عدم داریم ما

2 محمل‌ماچون‌جرس دوش‌تپشهای‌دل‌است شوق پندارد درین وادی قدم داریم ما

3 آنقدر فرصت‌کمین قطع الفتها نه‌ایم عمر صبحیم از نفس تیغ دو دم داریم ما

4 می‌توان از پیکرما یک‌جهان محراب‌ریخت همچوابرو هرسر مو وقف خم داریم ما

1 تجدید سحرکاری‌ست در جلوه‌زار عنقا صدگردش است و یک‌گل رنگ‌بهار عنقا

2 هرچند نوبهاریم یا جوش لاله‌زاریم باغ دگر نداریم غیر ازکنار عنقا

3 سطری نخواند فطرت ز درسگاه تحقیق تقویمها کهن‌کرد امسال و پار عنقا

4 آیینه جزتحیر اینجا چه نقش بندد از رنگ شرم دارد صورت‌نگار عنقا

1 اگر مردی در تسلیم زن راه طلب مگشا ز هر مو احتیاجت‌گرکند فریاد لب مگشا

2 خم شمشیر جرأت صرف ایجاد تواضع‌کن به‌این‌ناخن همان جزعقدة چین‌غضب‌مگشا

3 خریداران همه سنگند معنیهای نازک را زبان خواهی‌کشید اجناس بازار حلب مگشا

4 ز علم عزت و خواری به مجهولی قناعت‌کن تسلی برنمی‌آید معمای سبب مگشا

1 لغزشی خورده ز پا تا سر ما خنده دارد خط بی‌مسطر ما

2 ذره پر منفعل اظهار است کو هیولا وکجا پیکر ما

3 می‌نهد بر خط زنهار انگشت موی چینی زتن لاغرما

4 خنده زن شمع ازبن بزم‌گذشت گل بچینید ز خاکستر ما

1 همچو عنقا بی‌نیاز عرض ایجادیم ما یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادیم ما

2 کس درین محفل حریف امتیاز ما نشد پرفشانیهای بی‌رنگ پریزادیم ما

3 اشک‌یأسیم ای اثر از حال ما غافل مباش با دو عالم نالهٔ خون‌گشته همزادیم ما

4 شخص‌نسیان شکوه‌سنج‌غفلت احباب‌نیست تا فراموشی به خاطرهاست در یادیم ما

1 باکمال اتحاد ازوصل مهجوریم ما همچو ساغر می به‌لب داریم و مخموریم ما

2 پرتو خورشید جز در خاک نتوان ‌یافتن یک‌زمین و آسمان از اصل خود دوریم‌ما

3 درتجلی سوختیم وچشم بینش وا نشد سخت پابرخاست جهل مامگرطوریم ما

4 با وجود ناتوانی سر به‌گردون سوده‌ایم چون مه سرخط عجزیم ومغروریم ما

1 ساختم قانع دل از عافیت بیگانه را برگ بیدی فرش‌کردم خانهٔ دیوانه را

2 مطلبم از می‌پرستی تر دماغیها نبود یک دو ساغر آب دادم‌گریهٔ مستانه را

3 دل سپندگردش چشمی‌که یاد مستی‌ش شعلهٔ جواله می‌سازد خط پیمانه را

4 التفات عشق آتش ریخت در بنیاد دل سیل شد تردستی معمار این ویرانه را

1 قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را در دل مینا برون‌گردی‌ست رنگ باده را

2 خوابناکان را نمی‌باشد تمیز روز و شب ظلمت ونور است یکسان تن به‌غفلت داده‌را

3 ناتوانی مشق دردی کن که در دیوان عشق نیست خطی جز دریدن نامه‌های ساده را

4 همچوگوهر سبحهٔ یکدانهٔ دل جمع‌کن چند چون‌کف بر سر آب افکنی سجاده را

1 چون سروکلفتی چند پیچیده‌اند بر ما بار دگر نداریم دل چیده‌اند بر ما

2 بریک نفس نشاید تکلیف صد فغان بست نی‌های این نیستان نالیده‌اند بر ما

3 چون‌گوهر از چه‌جرأت زین ورطه سربرآریم امواج آستینها مالیده‌اند بر ما

4 در عرصه‌گاه عبرت چون رنگ امتحانیم هرجاست دست و تیغی یازیده‌اند بر ما

1 عمری‌ست ناز دیدهٔ تر می‌کشیم ما از اشک‌، انتظارگهر می‌کشیم ما

2 تسخیرحسن درخور حیرت‌نگاهی است صید عجب به دام نظرمی‌کشیم ما

3 دامن‌کشان ز ناز به هر سوگذرکنی چون سایه زیرپای توسرمی‌کشیم ما

4 از خلق اگرکناره‌گرفتیم مفت ماست کشتی زچارموج خطرمی‌کشیم ما

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی