1 مآلکار نقصانهاست هر صاحبکمالی را اگر ماهتکنند از دست نگذاری هلالی را
2 رمیدنها ز اوضاع جهان طرز دگر دارد بهوحشت پیش باید برد ازین صحرا غزالی را
3 بهبقش نیک وبد روشندلان رادست رد نبود کف آیینه میچیندگل بیانفعالی را
4 بساط گفتگو طی کن که در انجام کار آخر به حکم خامشی پیچیدن است این فرش قالی را
1 حیرت حسنی است در طبع نگه پرورد ما ششجهت آیینه بالدگر فشانیگرد ما
2 مفت موهومیستگر ما نام هستی میبریم چون سحرگرد نفس بودهست رهآورد ما
3 ما به هستی از عدم پر بیبضاعت آمدیم باختن رنگی ندارد در بساط نرد ما
4 یک تأمل چون نفس بر آینه پیچیدهایم حیرت محضیم و بسگر واشکافیگرد ما
1 هرجا روی ای ناله سلامی ببر ازما یادش دل ما برد به جای دگر از ما
2 امید حریف نفس سست عنان نیست ما را برسانید به او پیشتر از ما
3 دل را فلک آخر بهگدازی نپسندید هیهات چه برسنگ زد این شیشهگراز ما
4 تاکی هوس آوارهٔ پرواز توان زیست یاربکه جداکرد سر زیر پر از ما؟
1 نیست با حسنت مجالگفتگو آیینه را سرمه میریزد نگاهت درگلو آیینه را
2 غیر جوهر در تماشای خط نو رستهات میکند صد آرزو دردل نموآیینه را
3 خاتم فولاد را از رنگگل بندد نگین آنکه با آن جلوه سازد روبروآیینه را
4 صورت حالم پریشانتر ز جوش جوهر است یادگیسویکهکرد آشفتهگو آیینه را؟
1 با همه افسردگی مفت تماشاییم ما موجها دارد پری چندان که میناییم ما
2 رنگها گل کردهایماما در آغوش عدم بیضهٔ طاووس ز زیر بال عنقاییم ما
3 منزل ما محمل ما، سعی ما افتادگیست همچو اشک ازکاروان لغزش پاییم ما
4 بیخودیعمریست ازدلمیکشد رختنفس تا برون خود جهانی دیگر آراییم ما
1 بیتوچون شمع زضعف تن ما رنگ ما خفت بهپیراهن ما
2 نقش پاییم ادبپرور عجز مژه خم میشود از دیدن ما
3 خاک ما گرد قیامت دارد حذر از آفت شوراندن ما
4 زندگی طعمهٔ کلفتگردید رشتهها خوردهگره خوردن ما
1 خارج آهنگی ندارد سبحه و زنار ما میدود مرکز همان سر بر خط پرگار ما
2 از ادبپروردگان یاد تمکین توایم موی چینی میفروشد ناله درکهسار ما
3 سعی ماچون شمعبیتاب هوای نیستیست تا پر رنگیست ز خود میکند منقار ما
4 گرهمهمخمل شودخواببهار اینجاتراست سایهٔ گل پر عرقریزست درگلزار ما
1 با بد ونیک است یک رنگ هوس آیینه را نیست اظهار خلاف هیچکس آیینه را
2 سرمهٔ بینش جهاندر چشم ماتاریککرد شوخی جوهر بود در دیده خس آیینه را
3 وقت عارف از دم هستی مکدر میشود چون سیاهی زیر میسازد نفس آیینه را
4 پاک بینان از خم دام عقوبت ایمنند در نظربازی نمیگردد عسس آیینه را
1 گه ازموی میان شهرت دهد نازک خیالی را گهی از چین ابرو سکته خواند بیتعالی را
2 زبان حال خط دارد حدیث شکر لعلش ازینطوطی توانآموختن شیرینمقالی را
3 ز نیرنگ حجابش غافلم لیک اینقدر دانم کهبرق جلوه خواهد ساختفانوس خیالی را
4 نسیم دامن اوگر وزد گاه خرامیدن سحر بیپردهگردد غنچهٔ تصویر قالی را
1 نغمه رنگ افتاده نقش بینشان تأثیر ما مطربی کوکز سر ناخنکشد تصویر ما
2 سرمه تفسیر حیا عنوانکتاب عبرتیم تهمت تقریرنتوان بست برتحریر ما
3 قبل و بعد عالم تجدید، تجدید است و بس نیست تقدیمیکه بیشی جوید ازتأخیر ما
4 از شرار سنگ نتوان بست نام روشنی رنگ شب درد چراغ خانهٔ دلگیر ما