1 افتاده زندگی بهکمین هلاک ما چندانکه وارسی به سر ماست خاک ما
2 ذوق گداز دل چقدر زور داشتهست انگور را ز ریشه برآورد تاک ما
3 بردیم تا سپهر غبار جنون چو صبح برشمع خنده ختم شد ازجیب چاک ما
4 تاب و تب قیامت هستی کشیدهایم ازمرگ نیست آن هه تشویش و باک ما
1 به خیال چشمکه میزند قدح جنون دل تنگ ما که هزار میکده میدود به رکابگردش رنگ ما
2 به حضور زاویهٔ عدم زدهایم بر در عافیت که زمنت نفسکسی نگدازد آتش سنگ ما
3 به دل شکسته ازین چمن زدهایم بالگذشتنی که شتاب اگرهمه خون شود نرسد بهگرد درنگ ما
4 کسی از طبیعت منفعل بهکدام شکوه طرف شود نفس آبیار عرق مکن زحدیث غیرت جنگ ما
1 سلسلهٔ شوقکیست سر خط آهنگ ما رشته به پا میپرد از رگ گل رنگ ما
2 نقد جهان فسوس سهل نباید شمرد دل بهگره بسته است آبله در چنگ ما
3 با همه افسردگی جوش شرار دلیم خفته پریخانهای در بغل سنگ ما
4 درتپش آباد دل قطع نفس میکنیم نیست ز منزل برون جاده و فرسنگ ما
1 آیینهٔ چندین تب وتاب است دل ما چون داغ جنون شعله نقاب است دل ما
2 عمریستکه چون آینه در بزم خیالت حیرت نگه یک مژه خواب است دل ما
3 ماییم و همین موج فریب نفسی چند سرچشمهٔ مگویید سراب است دل ما
4 پیمانهٔ ما پر شود آندمکه ببالیم در بزم تو هم ظرف حباب است دل ما
1 هم آبله هم چشم پر آب است دل ما پیمانهٔ صد رنگ شراب است دل ما
2 غافل نتوان بود ازین منتخب راز هشدارکه یک نقطهکتاب است دل ما
3 باغیکه بهارش همه سنگ است دل اوست دشتیکه غبارش همه آب است دل ما
4 ما خاک ز جا بردهٔ سیلاب جنونیم سرمایهٔ صدخانه خراب است دل ما
1 نشود جاه و حشم شهرت خام دل ما این نگینها متراشید به نام دل ما
2 ذرهای نیستکه بیشور قیامت یابند طشتنه چرخ فتادهست ز بام دل ما
3 نشئهٔ دورگرفتاری ما سخت رساست حلقهٔ زلفکه دارد خط جام دل ما
4 صبح هم با نفس ازخویش برون میآید که رساندهست بر افلاک پیام دل ما؟
1 با سحر ربطی ندارد شام ما فارغ است از صاف، درد جام ما
2 دل به طوف خاککویی بستهایم تکمه دارد جامهٔ احرام ما
3 گربه امشب حسرت رویکه داشت روغنگل بخت از بادام ما
4 از امل دل را مسخرکردهایم پخته میجوشد خیال خام ما
1 مپسند جزبه رهن تغافل پیام ما لعل ترا نگین نگرفتهست نام ما
2 پوشیده نیست تیرگی بخت عاشقان آیینهٔ چراغ به دست است شام ما
3 کس با دلگرفته چه صید آرزوکند این غنچه وا شودکهگل افتد به دام ما
4 صد رنگ خون به جیب تأمل نهفتهایم ضبط نفس چنو زخم دلست التیام ما
1 از حادث آفرینی طبع سقیم ما بر سایه خورد پهلوی شخص قدیم ما
2 آفاق را در آتش وآب جنون فکند خلد وجحیم صنعت امید وبیم ما
3 دل مبرم و حقیقت نایاب مدعاست برطورریخت برق فضولیکلیم ما
4 یکتایی آفرید لب خودستای عشق در نقطهٔ دهن الفی داشت میم ما
1 همچو عنقا بینیاز عرض ایجادیم ما یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادیم ما
2 کس درین محفل حریف امتیاز ما نشد پرفشانیهای بیرنگ پریزادیم ما
3 اشکیأسیم ای اثر از حال ما غافل مباش با دو عالم نالهٔ خونگشته همزادیم ما
4 شخصنسیان شکوهسنجغفلت احبابنیست تا فراموشی به خاطرهاست در یادیم ما