1 چهممکن استکه راحت سری برآورد از ما مگر نفس رود و دیگری برآورد از ما
2 به عرصهٔ دو نفس انقلاب فرصت هستی گمان نبودکه دل لشکری برآورد از ما
3 چو رنگ عهدهٔ ناموس وحشتیم بهگردن ز خوبش هرکه برآید پری برآورد از ما
4 شرارکاغذ اگر در خیال بال گشاید جنون به حکم وفا مجمری برآورد ازما
1 هرجا روی ای ناله سلامی ببر ازما یادش دل ما برد به جای دگر از ما
2 امید حریف نفس سست عنان نیست ما را برسانید به او پیشتر از ما
3 دل را فلک آخر بهگدازی نپسندید هیهات چه برسنگ زد این شیشهگراز ما
4 تاکی هوس آوارهٔ پرواز توان زیست یاربکه جداکرد سر زیر پر از ما؟
1 چون صبح مجو طاقت آزارکس از ما کم نیستکه ما را به درآرد نفس ازما
2 ما قافلهٔ بینفس موج سرابیم چندین عدم آنسوست صدای جرس ازما
3 مردیم به ضبط نفس ولب نگشودیم تا بوی تظلم نبرد دادرس از ما
4 عمریست دراین انجمن ازضعف دوتاییم خلخال رسانید به پای مگس از ما
1 دل میرود و نیست کسی دادرس ما از قافله دور است خروش جرس ما
2 هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم پرواز به منظر نرسد از قفس ما
3 بر هیچکس افسانهٔ امید نخواندیم عمریست همان بیکسی ماستکس ما
4 ما هیچکسان ناز چه اقبال فروشیم تقدیر عرقکرد به حشر مگس ما
1 تا بویگل به رنگ ندوزد لباس ما عریانگذشت زین چمن امید ویاس ما
2 دل داشت دستگاه دو عالم ولی چه سود با ما نساخت آینهٔ خودشناس ما
3 خاکی و سایهای همهجا فرش کردهایم در خانهای که نیست همین بس پلاس ما
4 آیینهٔ سراب خیالیم چاره نیست چسزی نمودهاند به چشم قیاس ما
1 اینقدر نقشی که گل کرد از نهان و فاش ما صرف رنگی داشت بیرون صدف نقاش ما
2 جمع دار از امتحان جیب عریانی دلت دستما خالیترست از کیسهٔ قلاش ما
3 زین سلیمانی که دارد دستگاه اعتبار بر هوا یکسر نفس میگسترد فراش ما
4 گرد عبرت در مزار یأس میباشد کفن چشم پوشیدن مگر از ما برد نباش ما
1 ای جگرها داغدار شوق پیکان شما چاکهای دل نیام تیغ مژگان شما
2 ازشکستکار هاآشفتهحالان نسخهایست دفتر آشوب یعنی سنبلستان شما
3 شعلهدرجانیکهخاک حسرتدیدار نیست خاک درچشمیکه نتوان بود حیران شما
4 از هجوم اشک بر مژگانگهرها چیدهایم در تمنای نثار لعل خندان شما
1 شور صد صحرا جنونگرد نمکدان شما ای قیامث صبحخیز لعل خندان شما
2 چشمآهو حلقهٔ گرداب بحرحیرت است درتماشای رم وحشی غزالان شما
3 عشرتازرنگاست هرجاگلبساطآراشود مفت جام مایه میگردد به دوران شما
4 از صدف ریزدگهر وزپسته مغزآید برون چون شودگرم تکلم لعل خندان شما
1 ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما کارهای مشکل آفاق آسان شما
2 هرسری راکز رعونتگردن افرازد به چرخ موکشان آرد قضا در راه جولان شما
3 سینهٔ حاسدکه درهممیفشارد تنگیاش جای دل خالی نماید بهر پیکان شما
4 ساقی تقدیر مشتاق استکز خون هدر پرکند پیمانهٔ اعدا به دوران شما
1 ز فسانهٔ لب خامشکه رسید مژده بهگوش ما کهسخنگهر شد و زدگره بهزبان سکته خروش ما
2 کله چه فتنه شکستهایکه ز حرف تیغ تبسمت به سحر رسانده دماغگل، لب زخم خنده فروش ما
3 نفس از ترانهٔ ساز دل چه فشاند بر سر انجمن که صدای قلقل شیشه شد پری جنونزده هوش ما
4 به نگاه عبرتی آب ده زمآل جرات جستجو که به چشمت آبنه میکشدکف پای آبلهپوش ما