دمی که عجز شود دستگاه از بیدل دهلوی غزل 2695
1. دمی که عجز شود دستگاه بیکاری
گره گشایی ناخن کشد به سر خاری
...
1. دمی که عجز شود دستگاه بیکاری
گره گشایی ناخن کشد به سر خاری
...
1. به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری
تبسم از حیا گل بر سر آبست پنداری
...
1. قدح از شوق لعلت چشم بیخوابست پنداری
گل از شرم رخت آیینهٔ آبست پنداری
...
1. ای گشاد و بست مژگانت معمای پری
جام در دستست از چشم تو مینای پری
...
1. آسوده است شوق ز دل پیش نگذری
ای موج خون نگشته ازین ریش نگذری
...
1. دلدار قدح برکف، ما مرده ز مخموری
آه از ستم غفلت، فریاد ز مهجوری
...
1. سرشکم صد سحر خندید و پیدا نیست تاثیری
کنون از ناله درتاریکی شب افکنم تیری
...
1. فریبم میدهد آسودگی ای شوق تدبیری
به رنگ غنچه خوابی دیدهام ای صبح تعبیری
...
1. بیحاصلیام بست به گردن خم پیری
چون بید ز سر تا قدمم عالم پیری
...
1. مژه بهم نزنی آینه به زنگ نگیری
فضای مشرب دل حیرتست تنگ نگیری
...
1. به یمن سبقت جهد از هزار قافله گیری
به رنگ موج گهر گر پی یک آبله گیری
...
1. حریف مشرب قمری نهای طاووسی نازی
کف خاکستری یا شوخی پرواز گلبازی
...