به مکتب هوس از کیف و کم چه از بیدل دهلوی غزل 2684
1. به مکتب هوس از کیف و کم چه فهمیدی
تو فطرت عدمی از عدم چه فهمیدی
...
1. به مکتب هوس از کیف و کم چه فهمیدی
تو فطرت عدمی از عدم چه فهمیدی
...
1. آفت ایجاد است طبع از دستگاه خود سری
دختر رز فتنهها میزاید از بیشوهری
...
1. بی خبر از خود مگذر، جانب دل هم نظری
ای چمنستان جمال، آینه دارد سحری
...
1. تا کجا آن جلوه در دلها کشد میدان سری
در فشار شیشه افتادهست آغوش پری
...
1. دوستان این خاکدان چون من ندارد دیگری
خانه در زیر زمین بنیاد و نقش پا دری
...
1. عالمی بر باد رفت از سعی بیپا و سری
خامهها در مشق لغزشگم شد از بیمسطری
...
1. مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری
آبلهای کو که نهم در قدم خویش سری
...
1. ای سعی نگون، زین دشت، در سر چه هوا داری
کز یک دو تپش با خاک چون آبله همواری
...
1. به جلوهٔ تو نگه را ز حیرت اظهاری
ببالد از مژه انگشتهای زنهاری
...
1. به یأس هم نپسندید ننگ بیکاری
دل شکستهٔ ماکرد ناله معماری
...
1. خطاپرست مباش ای ز راستی عاری
که گر سپهر شوی میکشی نگو نساری
...