عالم و این تردماغیهای از بیدل دهلوی غزل 2601
1. عالم و این تردماغیهای جاه
شبنمی پاشید بر مشتی گیاه
...
1. عالم و این تردماغیهای جاه
شبنمی پاشید بر مشتی گیاه
...
1. گر نفس چیند به این فرصت بساط دستگاه
چون سحر بر ما شکستن میرسد پیش از کلاه
...
1. ننگ دنیا برندارد همت معنی نگاه
تا بصیرت بر دیانت نیست معراج است جاه
...
1. بسکه ما را بر آن لقاست نگاه
عالمی را به چشم ماست نگاه
...
1. تار پیراهن حیاست نگاه
کاسهٔ چشم را صداست نگاه
...
1. تا به شوخی نکشد زمزمهٔ ساز نگاه
مردمک شد ز ازل سرمهٔ آواز نگاه
...
1. گر دهد رنگ تماشای تو پرواز نگاه
خیل طاووس توان ریخت ز پرواز نگاه
...
1. در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته
کشتی ما را تحیر در سراب انداخته
...
1. ای به اوج قدس فرش آستان انداخته
سجده در بارت زمین بر آسمان انداخته
...
1. چیست گردون کاینقدر در خلق غوغا ریخته
سرنگون جامی به خاک تیره صهبا ریخته
...
1. به دست تیغ تو تا خون من حنا بسته
به حیرتم که عجب خویش را بجا بسته
...
1. به تو نقش صحبت ما، چقدر بجا نشسته
توبه ناز و ما درآتش، تو به خواب وما نشسته
...