همچون نفس به آینهٔ دل رسیده از بیدل دهلوی غزل 2589
1. همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو
یعنی درین مکان نفسی واکشیده رو
...
1. همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو
یعنی درین مکان نفسی واکشیده رو
...
1. نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو
خشک است جبین یک دو عرق آینهگر شو
...
1. ای پرفشان گرد نفس چندی شرار سنگ شو
ناقدردان راحتی بر خود زبان ننگ شو
...
1. نمیگویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو
ز قدرت دست بردار آنچه بتوانی شدن آن شو
...
1. کجایی ای جنون ویرانه ات کو
خس و خاریم آتشخانهات کو
...
1. ما غربت آشیانیم ای بلبلان وطن کو
هر چند پر فشانیم پرواز آن چمن کو
...
1. ای فکر نازکت را شبهت کمینی از مو
تشویش عطسه تا کی مانند بینی از مو
...
1. این قلمرو اندوه کارگاه راحت نیست
هرکه فکر بالینکرد یافت زیر سر زانو
...
1. از بسکه ضعف طاقت بوسید روی زانو
خط جبین غلط خورد آخر به موی زانو
...
1. بر شعله تا چند نازیدنکاه
در دولت تیز مرگیست ناگاه
...
1. بسکه میجوشد ازین دریای حسرت حب جاه
قطره هم سعی حبابی دارد از شوق کلاه
...
1. در شکنج عزتند ارباب جاه
آبگوهر بر نمیآید ز چاه
...