جنون ما بیابانهاست از از بیدل دهلوی غزل 2553
1. جنون ما بیابانهاست از آوارگی بیرون
چو مجنون کاش سازد گرد ما با دامن هامون
...
1. جنون ما بیابانهاست از آوارگی بیرون
چو مجنون کاش سازد گرد ما با دامن هامون
...
1. ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون
بهروی گل ننشیند ز شرم رنگ برون
...
1. گر ز بزم، آن بت ساقی لقب آید بیرون
شیشهها جام بهکف تا حلب آید بیرون
...
1. ای اثرهای خرامت چشم حیران درکمین
هرکجا پا مینهی آیینه میبوسد زمین
...
1. بهکنج ابروی دلدار خال فتنه کمین
سیاهپوش سیه خانهایست گوشهنشین
...
1. بیسراغی نیست گرد هستی وحشت کمین
نقش پای جلوهای داریم در خط جبین
...
1. شکست حادثه بر ما نیافت دست کمین
نرفت دامن عریان تنی به غارت چین
...
1. نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین
سرنوشت ماست نام دیگران همچون نگین
...
1. نفس عمارت دل دارد و شکستنش است این
کجاست جوهر آیینه سینه خستنش است این
...
1. فلک چه نقشکشد صرف بند و بست جبین
مگرزمین فکند طرحی ازنشست جبین
...
1. چون هلالم بیخم تسلیم آن اختر جبین
غوطه در خط جبین زد بسکه شد لاغر جبین
...
1. ز سجده بیخبری تا کی انفعال جبین
عرق شو و نفسی گریه کن بهحال جبین
...