خار خار کیست در طبع الم از بیدل دهلوی غزل 2517
1. خار خار کیست در طبع الم تخمیر من
چون خراش سینه ناخن میکشد تصویر من
...
1. خار خار کیست در طبع الم تخمیر من
چون خراش سینه ناخن میکشد تصویر من
...
1. زین شکر که تا کوی تو شد راهبر من
چون آبله در پای من افتاد سرمن
...
1. درین وادی که مییابد سراغ اعتبار من
مگر آیینه گردد خاک تا بینی غبار من
...
1. ز بس محو است نقش آرزوها در کنار من
بهشتی رنگ میریزد ز پرواز غبار من
...
1. سوخته لالهزار من رفته گل از کنار من
بیتو نه رنگم و نه بو ای قدمت بهار من
...
1. نیامد کوشش بیحاصل گردون به کار من
مگر از خاک بردارد مرا سعی غبار من
...
1. به این حیرت اگر باشد خروشی ناگزیر من
بقدر جوهر از آیینه میبالد صفیر من
...
1. به پهلو ناوک درد که دارد گوشهگیر من
که میخواهد زمین هم جوشن از نقش حصیر من
...
1. هویی کشید کلک قیامت صریر من
صد نیستان گداخت گره در صفیر من
...
1. تب وتاب اشک چکیدهامکه رسد به معنی راز من
زشکست شیشهٔ دل مگر شنوی حدیثگداز من
...
1. چون شمع تا چکیدن اشکست ساز من
هستی خطیست و قف جبینگداز من
...
1. حیرت آهنگم که میفهمد زبان راز من
گوش بر آیینه نه تا بشنوی آواز من
...