قد خم گشته را تا میتوانی از بیدل دهلوی غزل 2494
1. قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن
به این قلاب صید ماهی دریای رحمت کن
...
1. قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن
به این قلاب صید ماهی دریای رحمت کن
...
1. به تماشای این چمن در مژگان فراز کن
ز خمستان عافیت قدحی گیر و ناز کن
...
1. از خاک یک دو پایه فروتر نزول کن
سرکوبی عروج دماغ فضولکن
...
1. غم تلاش مخور عجز را مقدمکن
به خواب آبله پا میزنی جنون کم کن
...
1. از خودآرایی بهجنس جاودان لنگر مکن
آبرو را سنگسار صنعت گوهر مکن
...
1. ای به عشرت متهم سامان درد سر مکن
صاف و دردی نیست اینجا وهم در ساغر مکن
...
1. ترشح مایهای ناز دلی را محو احسانکن
تبسم میکند آیینه برگیر و نمکدان کن
...
1. ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامانکن
چمن تا در برت غلتد حنایی را گریبان کن
...
1. دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو کن
گر مایل نازی سوی این آینه روکن
...
1. سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن
پرواز هما یمن ندارد مگسی کن
...
1. صف حرص و هوا در هم شکستی کجکلاهی کن
دل جمع است ملک بینیازی پادشاهی کن
...