چه دارد این گیر و دار هستی از بیدل دهلوی غزل 2458
1. چه دارد این گیر و دار هستی گداز صد نام و ننگ خوردن
شکست آیینه جمع کردن فریب تمثال رنگ خوردن
...
1. چه دارد این گیر و دار هستی گداز صد نام و ننگ خوردن
شکست آیینه جمع کردن فریب تمثال رنگ خوردن
...
1. چه بود سر و کار غلط سبقان در علم و عمل به فسانه زدن
ز غرور دلایل بیخردی همه تیر خطا به نشانه زدن
...
1. نسزد زجوهرفطرتت به جنون شبهه وشک زدن
چو نفس جریدهٔ ماو من به هوس نوشتن و حک زدن
...
1. گر حنا بر خاک پایت جبهه ساخواهد شدن
خون صدگلزار پا مال حنا خواهد شدن
...
1. موج خونم هر قدر توفان نما خواهد شدن
حق شمشیر تو رنگینتر ادا خواهد شدن
...
1. گر به این واماندگی مطلق عنان خواهم شدن
گام اول در رهت سنگ نشان خواهم شدن
...
1. همعنان آهم آشوب جهان خواهم شدن
پیرو اشکم محیط بیکران خواهم شدن
...
1. رساند عمر به جایی دل از وفا کندن
که کس نگین نتواند به نام ما کندن
...
1. تا چند به عیب من وما چشمگشودن
آیینهٔ ما آب شد از شرم نمودن
...
1. خلقیست غافل اینجا از کشتن و درودن
چون خوشه های گندم صد چشم و یک غنودن
...
1. غنیمت گیر چون آیینه محو شان خود بودن
جهانی را تماشا کردن و حیران خود بودن
...
1. دل را به باد دادیم آه از نظر گشودن
این خانه بال و پر داشت در رهن در گشودن
...