سخت جانی هرکجا آید به عرض از بیدل دهلوی غزل 2399
1. سخت جانی هرکجا آید به عرض امتحان
مغز ما را چون صدف خواهد برآورد استخوان
...
1. سخت جانی هرکجا آید به عرض امتحان
مغز ما را چون صدف خواهد برآورد استخوان
...
1. صورت اظهار معنی نیست محتاج بیان
ای دلت آیینه عرض جوهرت دارد زبان
...
1. گشاد چشمی نشد نصیبم به سیر نیرنگ این دبستان
نگه به حیرت گداخت اما نکرد روشن سواد مژگان
...
1. وارستگی ز حسن دگر میدهد نشان
عالم غبار دامن نازیست پر فشان
...
1. گر چه جز ذکرت نمیگنجد حدیثی در زبان
چون نگینم جای نام توست خالیبر زبان
...
1. کرد حرف بینشانم عالمی را تر زبان
همچو عنقا آشیانی بستهام در هر زبان
...
1. ای التفات نام تو گیرایی زبان
ذکرت انیس خلوت تنهایی زبان
...
1. تا کی غرور انجمن آرایی زبان
گردن مکش چو شمع به رعنایی زبان
...
1. از سعی ما نیامد جز زور درگریبان
چون شمع قطع کردیم شب تا سحر گریبان
...
1. خداست حاصل خدمت گزین درویشان
مکار غیر جبین در زمین درویشان
...
1. ازتب شوق که دارد اینقدر تاب استخوان
کز تپش چون اشک شمعم میشود آب استخوان
...
1. عرقها دارد آن شمع حیا لیک از نظر پنهان
به تمکینی که آتش نیست در سنگ آنقدر پنهان
...