عمریست در نظرها اشک عرق از بیدل دهلوی غزل 2339
1. عمریست در نظرها اشک عرق نقابیم
از شرم خودنمایی خون دلیم و آبیم
...
1. عمریست در نظرها اشک عرق نقابیم
از شرم خودنمایی خون دلیم و آبیم
...
1. سایهوار از نارسایان جهان غربتیم
شخص طاقت رفته وما نقش پای طاقتیم
...
1. هیچ میدانی مآل خود چرا نشناختیم
سر به پیش پا نکردیم از حیا نشناختیم
...
1. حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیم
یک دماغی داشتیم آن هم به سودا سوختیم
...
1. یاد آن فرصت که ما هم عذر لنگی داشتیم
چون شرر یک پر زدن ساز درنگی داشتیم
...
1. یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم
سجدهای چون آستان بر آستانی داشتیم
...
1. جبههٔ فکر ز خجلت عرق افشان کردیم
در شبستان خیال که چراغان کردیم
...
1. دیده را باز به دیدار که حیران کردیم
که خلل در صف جمعیت مژگان کردیم
...
1. دوشکز دود جگر طرح شببشانکردیم
شرری جست ره ناله چراغانکردیم
...
1. از چاک گریبان به دلی راه نکردیم
کار عجبی داشت جنون آه نکردیم
...
1. چشم پوشیدیم و برما و من استغنا زدیم
از مژه بر هم زدن بر هر دو عالم پا زدیم
...
1. بیتکلف گرگدا گشتیم و گر سلطان شدیم
دور از آن در آنچه ننگ قدرها بود آن شدیم
...