ز دل چون غنچه یک چاک گریبانگیر از بیدل دهلوی غزل 2304
1. ز دل چون غنچه یک چاک گریبانگیر میخواهم
گشاد کار خود بیناخن تدبیر میخواهم
...
1. ز دل چون غنچه یک چاک گریبانگیر میخواهم
گشاد کار خود بیناخن تدبیر میخواهم
...
1. شب وصل است از بخت اندکی توقیر میخواهم
به قدر یک دو دور صبح محشر دیر میخواهم
...
1. آه دود آختهای میخواهم
روز شب ساختهای میخواهم
...
1. ای نرگست حیاکدهٔ صلح و جنگ هم
ساز غزال رام تو خشم پلنگ هم
...
1. در جیب غنچه بوی بهار است و رنگ هم
بی فیض نیست گوشهٔ دلهای تنگ هم
...
1. خوشا عهدی که غم کوس تسلی میزد و دل هم
به کشت نادمیدن دانه ذوقی داشت حاصل هم
...
1. نه تنها ناامید وصل یارم دورم از دل هم
زبس حرمان نصیبم پیش من لیلیست محمل هم
...
1. سر خوش آن نرگس مستانهایم
ما گدایان در میخانهایم
...
1. منم آن نشئهٔ فطرت که خمستان قدیم
دارد از جوهر من سیر دماغ تعظیم
...
1. نه خط شناس امیدم نه درس محرم بیم
به حیرتم که محبت چه میکند تعلیم
...
1. به رنگ خامه ز بس ناتوانی اجزایم
به سودن مژه فرسوده شد سراپایم
...
1. پروانه شوم یا پر طاووس گشایم
از عالم عنقا چه خیالست برآیم
...