نه فکر غنچه نی اندیشهٔ از بیدل دهلوی غزل 2268
1. نه فکر غنچه نی اندیشهٔ گل میکند شبنم
به مضمون گداز خود تأمل میکند شبنم
...
1. نه فکر غنچه نی اندیشهٔ گل میکند شبنم
به مضمون گداز خود تأمل میکند شبنم
...
1. اگردریا نگیرد خرده بر بیش و کم شبنم
ز مغروری ندارند اینگل اندامان غم شبنم
...
1. دل را به یاد روی کسی یاد میکنم
آیینه کردهام گم و فریاد میکنم
...
1. آمدم طرح بهار تازهای انشا کنم
یک دوگلشن بشکفم چشمی به رویت واکنم
...
1. وحشتی کو تا وداع اینهمه غوغا کنم
نغمهٔ ساز دو عالم را صدای پا کنم
...
1. چون سپند اظهار مطلب ازکجا پیداکنم
سرمه میگردم اگر خواهم صدا پیدا کنم
...
1. کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم
خانه تنگ است برون آیم و فریاد کنم
...
1. باده ندارم که به ساغرکنم
گریه کنم تا مژهای تر کنم
...
1. بهکمین دعوی هستیام که چو شمعش از نظر افکنم
هوس سری ته پاکشم رگ گردنی به سر افکنم
...
1. بعد ازین از صحبت این دیو مردم رم کنم
غول چندی در بیابان پرورم آدمکنم
...
1. زان پری چون شیشه تا کی شکوهای خالی کنم
میرود دامانش از کف گر دلی خالی کنم
...
1. ای طرب وجدی که باز آغوش گل وامیکنم
بعد سالی چون بهار این رنگ پیدا میکنم
...