دو روزی گو به خون گل کرده از بیدل دهلوی غزل 2233
1. دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم
تری تا گم شد از خاکم ز هر آلودگی پاکم
1. دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم
تری تا گم شد از خاکم ز هر آلودگی پاکم
1. زین گریه اگر باد برد حاصل خاکم
چون صبح چکد شبنم اشک از دل چاکم
1. ازکجا وهم دو رنگی به قدح ریخته بنگم
حسن، بی رنگ و، من بیخبر آیینه به چنگم
1. به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم
مشو غایب که چون آیینه از رخ میپرد رنگم
1. به رنگگلشن ازفیض حضورت عشرت آهنگم
مشو غایب که چون آیینه از رخ میپرد رنگم
1. چکیدنهای اشکم یا شکست شیشهٔ رنگم
نفس دزدیده مینالم نمیدانم چه آهنگم
1. چمن طراز شکوه جهان نیرنگم
مسلّم است چو طاووس سکهٔ رنگم
1. ز بس گرد وحشت گرفته است تنگم
به یک پا چو شمع ایستاده است رنگم
1. نمیدانم هجوم آباد سودای چه نیرنگم
که از تنگی گریبان خیالش می درد رنگم
1. مزرع تسلیم ادب حاصلم
سر نکشد گردن آب و گلم
1. ننمود غنچهات آنقدر ادب اقتضای تاملم
که ز بوی گل شنود کسی اثر ترانهٔ بلبلم
1. بی شبههٔ تحقیق نه شخصم نه مثالم
چون صورت عنقا چه خیال است خیالم