نه تعین نه ناز میرسدم از بیدل دهلوی غزل 2090
1. نه تعین نه ناز میرسدم
تا جبین یک نیاز میرسدم
1. نه تعین نه ناز میرسدم
تا جبین یک نیاز میرسدم
1. آرزویی در گره بستم دُرّی یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دربا شدم
1. بالی از آزادی افشاندم قفس پیما شدم
خواستم ناز پری انشاکنم مینا شدم
1. چون حباب آن دم که سیر آهنگ این دریا شدم
درگشاد پردهٔ چشم از سر خود وا شدم
1. زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم
خون گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم
1. حیف سازت که منش پردهٔ آهنگ شدم
چقدر ناز تو خون گشت که من رنگ شدم
1. خاک بودم آب گشتمگل شدم
عالمی گل کردم آخر دل شدم
1. کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم
آغاز چیست محرم انجام هم شدم
1. در گلستانی که محو آن گل خودرو شدم
چشم تا واکردم از خود چون مژه یک سو شدم
1. باغ هستی نیست جز رنگی که گرداند عدم
ما و این پرواز تا هر جا پر افشاند عدم
1. با صد حضور باز طلبکارت آمدم
دست چمن گرفته به گلزارت آمدم
1. دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم
بخت برگردیده برگردد که برگرداندم