ز تحقیق نقوش لوح امکان از بیدل دهلوی غزل 2066
1. ز تحقیق نقوش لوح امکان رفع شک کردم
به چشمم هر چه زین صحرا سیاهی کرد حک کردم
1. ز تحقیق نقوش لوح امکان رفع شک کردم
به چشمم هر چه زین صحرا سیاهی کرد حک کردم
1. مژه خواباندم و دل را به جمعیت علم کردم
تماشا پرگرانی داشت بر دوشیکه خمکردم
1. وداع دورگرد عرضهٔ آرام رم کردم
سحر گل کردم و کار دو عالم در دو دم کردم
1. گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم
هزارگل به بغل داشتم بهار نکردم
1. خود را به عیش امکان پر متهم نکردم
خلقی به خنده نازند من گریه هم نکردم
1. گهی بر صبح پیچیدم گهی با گل جنون کردم
به چاک صد گریبان خویش را از خود برون کردم
1. از هر طلبی پیش ندامتگلهکردم
سودم قدمی چند که دست آبله کردم
1. گر چراغ ازنفس سوخته بر میکردم
شب هنگامهٔ تشویش سحر میکردم
1. تو میرفتی و من ساز قیامت باز میکردم
شکست رنگ تا پر میفشاند آواز میکردم
1. خوشا ذوقی که از دل عقدهای گر باز میکردم
همان چون دانه بهر خویش دامی ساز میکردم
1. دمی چون شمع گر جیب تغافل چاک میکردم
به مژگان زبن شبستانها سیاهی پاک میکردم
1. شب که در حسرت دیدار کمین میکردم
دو جهان یک نگه باز پسین میکردم