گر لبی را به هوس نالهکمین از بیدل دهلوی غزل 2078
1. گر لبی را به هوس نالهکمین میکردم
صدکمند از نفس سوخته چین میکردم
1. گر لبی را به هوس نالهکمین میکردم
صدکمند از نفس سوخته چین میکردم
1. کف خاکم چسان مقبول جستوجوی او گردم
فلک در گردش آیم تا به گرد کوی او گردم
1. چو شمع از انفعال آگهی بیتاب میگردم
به صیقل میرسد آیینه و من آب میگردم
1. نفسی چند جدا از نظرت میگردم
باز میآیم و برگرد سرت میگردم
1. نه بر صحرا نظر دارم نه در گلزار میگردم
بهار فرصت رنگم به گرد یار میگردم
1. کف خاکستری میجوشم ازخود پاک میگردم
چو آتش تا برآیم از سیاهی خاک میگردم
1. بیخودی کردم ز حسن بی حجارش سر زدم
از میان برداشتم خود را نقابی بر زدم
1. چشم وا کردم به چندین رنگ و بو ساغر زدم
از مژه طرف نقاب هر دو عالم بر زدم
1. دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم
صد گل و سنبل چو شمع از دود دل بر سر زدم
1. رفتم از خویش و به بزم جلوهاش لنگر زدم
شیشهٔ رنگی شکستم با پری ساغر زدم
1. پر نفس میسوخت ما و من ز غیرت تن زدم
ننگ خاموشی چراغی داشتم دامن زدم
1. امشب ان مست ناز میرسدم
رفتن از خویش باز میرسدم