کی در قفس و دام هوا و هوس از بیدل دهلوی غزل 2030
1. کی در قفس و دام هوا و هوس افتم
آن شعله نیام من که به هر خار و خس افتم
1. کی در قفس و دام هوا و هوس افتم
آن شعله نیام من که به هر خار و خس افتم
1. کو شور دماغی که به سودای تو افتم
گردی کنم ایجاد و به صحرای تو افتم
1. شبکه عبرت را دلیل این شبستان یافتم
هر قدرچشمم به خود وا شد چراغان یافتم
1. آرزو بیتاب شد ساز بیانی یافتم
چون جرس در دل تپیدنها فغانی یافتم
1. چون آینه چندان به برش تنگ گرفتم
کز خویش برون آمدم و رنگ گرفتم
1. به دل گردی ز هستی یافتم از خویشتن رفتم
نفس تا خانهٔ آیینه روشن کرد من رفتم
1. تحیر مطلعی سرزد چو صبح از خویشتن رفتم
نمیدانم که آمد در خیال من که من رفتم
1. دوش گستاخ به نظارهٔ جانان رفتم
جلوه چندان به عرق زد که به توفان رفتم
1. تا به در یوزهٔ راحت طلبیدن رفتم
مژه گشتم سر مویی به خمیدن رفتم
1. گر به پرواز و گر از سعی تپیدن رفتم
رفتم اما همه جا تا نرسیدن رفتم
1. شب از رویت سخنهایی بهار اندوده میگفتم
زگیسو هرکه میپرسید مشک سوده میگفتم
1. چون شمع میروم ز خود و شعله قامتم
گرد ره خرام که دارم، قیامتم