شب از یاد خطت سر رشتهٔ جان از بیدل دهلوی غزل 2018
1. شب از یاد خطت سر رشتهٔ جان بود در دستم
ز موج گل رگ خواب گلستان بود در دستم
1. شب از یاد خطت سر رشتهٔ جان بود در دستم
ز موج گل رگ خواب گلستان بود در دستم
1. بر یار اگر پیام دل تنگ میفرستم
به امید بازگشتن همه رنگ میفرستم
1. شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم
گل چید خیال تو و من رنگ شکستم
1. هرگه به برگ و ساز معیشت گریستم
خندیدم آنقدر که به طاقت گریستم
1. از هوس چون شمعگر سر بر هوا برداشتم
چون تامل شدگریبان نقش پا برداشتم
1. کاش یک نم گردش چشم تری میداشتم
تا درین میخانه من هم ساغری میداشتم
1. ز خود تهی شدم از عالم خرابگذشتم
چه سحر بود که برکشتی از سراب گذشتم
1. به جستجوی خود از سعی بی دماغ گذشتم
غبار من به فضا ماند کز سراغ گذشتم
1. شبی مشتاق رنگ آمیزی تصویر دل گشتم
زگال مشق این فن بر سیاهی زد خجل گشتم
1. به تحریک نقابش گر شود مایل سر انگشتم
ز پیچیدن جهانی رشته میبندد بر انگشتم
1. به فقر آخر سر و برگ فنای خویشتن گشتم
سراب موج نقش بوریای خویشتن گشتم
1. کو جهد که چون بوی گل از هوش خود افتم
یعنی دو سه گام آنسوی آغوش خود افتم