1 نباشد یاد اسباب طرف وحشتگزینی را شکست دامنم بر طاق نسیان ماند چینی را
2 ز احسان جفا تمهید گردون نیستم ایمن که افغانکرد اگر برداشت از آهم حزینی را
3 محبت پیشهای از نقش بیدردی تبراکن همین داغ است اگر زیبنده باشد دلنشینی را
4 حسد تاکی تعصب چند اگر درد دلی داری نیاز زاهدان بیخبرکن درد دینی را
1 عمریستگردگردش رنگ خودیم ما چون آسیا فلاخن سنگ خودیم ما
2 دریاد زندگی به عدم ناز کنیم رنگ حنای رفته زچنگ خودیم ما
3 فرصتکجاست تا به تظلم جنونکنیم دنبالهای زگرد ترنگ خودیم ما
4 فکر و وقار و خفتکس در خیالکیست کم نیستگرترازوی سنگ خودیم ما
1 چون صبح مجو طاقت آزارکس از ما کم نیستکه ما را به درآرد نفس ازما
2 ما قافلهٔ بینفس موج سرابیم چندین عدم آنسوست صدای جرس ازما
3 مردیم به ضبط نفس ولب نگشودیم تا بوی تظلم نبرد دادرس از ما
4 عمریست دراین انجمن ازضعف دوتاییم خلخال رسانید به پای مگس از ما
1 نیست خاکسترما شعله صفت بسترما رنگ آرام برون تاخته ازپیکر ما
2 نالهها در شکن دام خموشی داریم خفته پرواز در آغوش شکست پر ما
3 اشک شمعیمکه از خجلت اظهار نیاز با عرق میچکد از جبههٔ خودگوهر ما
4 معنی آبلهٔ بسته به خون جگریم بیتأمل نگذشتهستکسی از سر ما
1 کردم رقم بهکلک نفس مد ناله را دادم به باد شعلهٔ شوقت رساله را
2 از سرمه چشم شوخ تو تمکینپذیر نیست نتوان بهگرد، مانع رم شد غزاله را
3 از ره مروبه عیش شبستان این چمن جز شمعکشتهچیست به فانوس، لاله را
4 دل فرد باطل است خوشا جوش داغ عشق تا بیدلی به ثبت رساند قباله را
1 هرکجا نسخهکنند آن خط ریحانی را نیست جز نالهکشیدن قلم مانی را
2 پیش از آنکز دم شمشیر تو نم بردارد شست حیرت ورق دیدهٔ قربانی را
3 مطلب شوخی پرواز ز موج گهرم به قفس کردهام امید پرافشانی را
4 اشک ما صرف تبهکاری غفلت گردید ریخت این ابر سیه جوهر نیسانی را
1 از حادث آفرینی طبع سقیم ما بر سایه خورد پهلوی شخص قدیم ما
2 آفاق را در آتش وآب جنون فکند خلد وجحیم صنعت امید وبیم ما
3 دل مبرم و حقیقت نایاب مدعاست برطورریخت برق فضولیکلیم ما
4 یکتایی آفرید لب خودستای عشق در نقطهٔ دهن الفی داشت میم ما
1 نرسیدی به فهم خود ره عزم دگرگشا به جهانیکه نیستی مژه بربند و درگشا
2 زگرانجانیات مبادکه شود ناله منفعل به جنون سپند زن پی منقار پرگشا
3 تپش خلق پیش وپس نه زعشق است نی هوس شررکاغذ است و بس تو هم اندک نظرگشا
4 ز فسردن مکش تری به فسونهای عافیت همهگر موجگوهری به رمیدنکمرگشا
1 ز فسانهٔ لب خامشکه رسید مژده بهگوش ما کهسخنگهر شد و زدگره بهزبان سکته خروش ما
2 کله چه فتنه شکستهایکه ز حرف تیغ تبسمت به سحر رسانده دماغگل، لب زخم خنده فروش ما
3 نفس از ترانهٔ ساز دل چه فشاند بر سر انجمن که صدای قلقل شیشه شد پری جنونزده هوش ما
4 به نگاه عبرتی آب ده زمآل جرات جستجو که به چشمت آبنه میکشدکف پای آبلهپوش ما
1 شور صد صحرا جنونگرد نمکدان شما ای قیامث صبحخیز لعل خندان شما
2 چشمآهو حلقهٔ گرداب بحرحیرت است درتماشای رم وحشی غزالان شما
3 عشرتازرنگاست هرجاگلبساطآراشود مفت جام مایه میگردد به دوران شما
4 از صدف ریزدگهر وزپسته مغزآید برون چون شودگرم تکلم لعل خندان شما