آثار بیدل دهلوی

صفحه 16 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 گداز سعی دلیل است جستجوی تو را شکست آینه‌، آیینه است روی تو را

2 ز دست لطف و عتابت در آتش و آبم بهشت‌و دوزخ ماکرده‌اند خوی تو را

3 به هرطرف نگری، شوق‌،‌محو خودبینی‌ست دکان آینه‌گرم است چارسوی تو را

4 به ترهات مده زحمت نفس زاهد که ازاثر، نمکی نیست های وهوی تورا

1 مغتنم‌گیرید دامان دل آگاه را محرمان لبریزیوسف دیده‌اند این چاه را

2 در دبستان طلب تعطیل مشق درد نیست همچونال خامه در دل خشک‌مپسند آه‌را

3 زحمت شیب و شباب ازپیکرخالی مکش محوگیر از خاطر این تصویر سال و ماه را

4 درخور هرکسوت اینجا تار و پود دیگر است بر نوای نی متن ماسورهٔ جولاه را

1 بدزدگردن بی‌مغز برفراخته را به وهم تیغ مفرسا نیام آخته را

2 در این بساط ندامت چو شمع نتوان کرد قمارخانهٔ امید رنگ باخته را

3 به‌گردن دل فرصث‌شمار باید بست ستم ترانهٔ گریال نانواخته را

4 جهان پسث مقام عروج فطرت نیست نگون‌کنید علم‌های سرفراخته را

1 عقبه‌ای دیگر نباشد روح از تن رسته را نیست بیم سوختن دود زآتش جسته را

2 شکوه ازگردون دلیل‌تنگدستیهای ماست ناله در پرواز باشد طایر پربسته را

3 انتظام عافیت از عالم کثرت مخواه بی‌ثبات‌است اعتبار رنگ و بوگل دسته‌را

4 همچوسروآزادگان را قیدالفت راستی‌ست خط مسطر دام باشد مصرع برجسته را

1 نیست باک از برق آفت دل به‌آفت بسته‌را زخم‌خنجر فارغ از تشویش دارد دسته را

2 برنمی‌آید درشتی با ملایم‌طینتان می‌شکافد نرمی مغز استخوان پسته را

3 خاک نتواند نهفتن جوهر اسرار تخم طبع‌دون‌کی پاس داردنکتهٔ سربسته را

4 یأس‌ ‌کرد آخر سواد موج دریا روشنم خواندم‌از مجموعهٔ آفاق نقش شسته‌را

1 قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را در دل مینا برون‌گردی‌ست رنگ باده را

2 خوابناکان را نمی‌باشد تمیز روز و شب ظلمت ونور است یکسان تن به‌غفلت داده‌را

3 ناتوانی مشق دردی کن که در دیوان عشق نیست خطی جز دریدن نامه‌های ساده را

4 همچوگوهر سبحهٔ یکدانهٔ دل جمع‌کن چند چون‌کف بر سر آب افکنی سجاده را

1 کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را ناتوانی سخت افشرده‌ست نبض جاده را

2 وصل نتواند خمار حسرت دلها شکست کم نسازد می‌کشی خمیازه جام باده را

3 از زبان خامشی تقریر من غافل مباش جوهرتیغ است این موج به جا استاده را

4 نیست ممکن رنگ را با بوی‌گل آمیختن کم رسد گردکدورت دامن آزاده را

1 گل بر رخت‌گشود نقاب‌کشیده را آیینه آب داد ز روی تو دیده را

2 عمریست درسم‌از لب‌لعل خموش تست یعنی شنیده‌ام سخن ناشنیده را

3 ماییم و حیرتی و سر راه انتظار امید منقطع نشود دام چیده را

4 نتوان به وحشت از سر آسودگی‌گذشت دام ره است‌گوش صدای رمیده را

1 نیست با مژگان تعلق اشک وحشت پیشه را دانهٔ ما دام راه خوی داند ریشه را

2 عیش ترک خانمان از مردم آزاد پرس کس نداند جزصدا قدرشکست شیشه را

3 می‌شود اسرار دل روشن زتحریک زبان می‌دهداین برگ‌، بوی غنچهٔ اندیشه را

4 کم ز هول مرگ نبود غلغل شور جهان نعرهٔ شیراست مطرب مجلس این بیشه را

1 بیاکه جام مروت دهیم حوصله را به سایهٔ کف پا پروریم آبله را

2 به وادیی که تعلق دلیل کوشش‌هاست ز بار دل به زمین خفته‌گیر قافله را

3 ز صاحب امل آزادگی چه مکان است درین بساط‌گرانخیزی است حامله را

4 ز انقلاب حوادث بزرگی ایمن نیست به طبع‌کوه اثر افزونتر است زلزله را

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی