آثار بیدل دهلوی

صفحه 14 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 داغ عشقم‌، نیست الفت با تن‌آسانی مرا پیچ وتاب شعله باشد نقش پیشانی مرا

2 بی‌سبب در پردهٔ اوهام لافی داشتم شد نفس آخربه لب انگشت حیرانی مرا

3 از نفس بر خویش می‌لرزد بنای غنچه‌ام نیست غیر از لب‌گشودن سیل ویرانی مرا

4 خلعت خونین‌دلان تشریف دردی بیش نیست بس بود چون غنچه زخم دل‌گریبانی مرا

1 به عجزی‌که داری قوی‌کن میان را به حکمت نگردانده‌اند آسمان را

2 روان باش همدوش بی‌اختیاری بلدگیر رفتار ریگ روان را

3 نفس‌گر همه موج‌گوهر برآید ز دست‌گسستن نگیرد عنان را

4 درین انجمن ناکسی قدر دارد زکسب ادب صدرکن آستان را

1 حیف است‌کشد سعی دگر باده‌کشان را یاران به خط جام ببندید میان را

2 ما صافدلان سرشکن طبع درشتیم بر سنگ ترحم نبود شیشه‌گران را

3 حسرت همه دم صید خم قامت پیری‌ست گل در بر خمیازه بود شاخ‌کمان را

4 غفلت ز سرم باز نگردید چوگوهر با دیده گره ساخته‌ام خواب گران را

1 شدی پیر وهمان دربند غفلت می‌کنی جان را به‌پشت خم‌کشی تاکی چوگردون بار امکان را

2 رباضت غره دارد زاهدان را لیک ازبن غافل گه از خودگرتهی‌گشتند برگردند همیان را

3 بود سازتجرد لازم قبطع تعلفها- برش رد به عرض بی‌نیامی تیغ عریان را

4 مروت‌گر دلیل همت اهل‌کرم باشد چرا بر خاک ریزد آبروی ابر نیسان را

1 عبث تعلیم آگاهی مکن افسرده طبعان را که‌بینایی چو چشم‌ازسرمه‌ممکن نیست‌مژگان را

2 به غیر ز بادپیمایی چه دارد پنجهٔ منعم ز وصل زرهمان یک‌حسرت آغوش‌است‌میزان‌را

3 به هرجا عافیت رو داد نادان در تلاش افتد دویدن ریشهٔ گلهای آزادی‌ست طفلان را

4 حسد را ریشه نتوان یافت جزدر طینت ظالم سر دنباله دایم در دل تیر است پیکان را

1 هرچند گرانی بود اسباب جهان را تحریک زبان نیشتر است این رگ جان را

2 بیتاب جنون در غم اسباب نباشد چون نی به خمیدن نکشد ناله‌کشان را

3 بیداری من شمع صفت لاف زبانی‌ست دل زاد ره شوق بود ر‌یگ روان را

4 آفاق فسون انجمن شور خموشی‌ست دارم ز خموشی به‌کمین خواب‌گران را

1 هوس مشتاق رسوایی مکن سودای پنهان را به روی خندهٔ مردم مکش چاک‌گریبان را

2 به برق ناله آتش در بهار رنگ و بو افکن چو شبنم آبرویی نیست اینجا چشم‌گریان را

3 براین محفل نظر واکردنم چون شمع می‌سوزد تبسم در نمک خواباند این زخم نمایان را

4 کفی افشانده‌ام چون صبح لیک از ننگ بیکاری به‌وحشت دسته می‌بندم شکست رنگ امکان‌را

1 الهی پاره‌ای تمکین رم وحشی نگاهان را به قدر آرزوی ما شکستی‌کج‌کلاهان را

2 به‌محشرگر چنین باشد هجوم حیرت قاتل چو مژگان بر قفا یابند دست دادخواهان را

3 چه‌امکان است خاک ما نظرگاه بتان گردد فریب سرمه‌نتوان داداین‌مژگان سیاهان‌را

4 رعونت مشکل است‌از مزرع ما سربرون آرد که پامالی بود بالیدن این عاجزگیاهان را

1 چنان پیچیده توفان سرشکم‌کوه و هامون را که‌نقش پای هم‌گرداب‌شد فرهاد و مجنون‌را

2 جنون می‌جوشد از مدّ نگاه حیرتم اما به‌جوی رگ صدانتوان شنیدن موجهٔ خون را

3 چو سیمت‌نیست‌خامش‌کن‌که‌صوتت براثرگردد صداهای عجایب از ره سیم است قانون را

4 تبسم ازلب او خط کشید آخر به خون من نپوشید از نزاکت پردهٔ این لفظ مضمون را

1 نظر برکجروان از راستان بیش است‌گردون‌را که خاتم بیشتر دردل نشاند نقش واژون را

2 شهیدم لیک می‌دانم‌که عشق عافیت دشمن چو‌یاقوتم به آتش می‌برد هر قطرهٔ خون را

3 در آغوش شکنج دام الفت راحتی دارم خیال زلف لیلی سایهٔ بیدست مجنون را

4 گر از شور حوادث آگهی سر درگریبان‌کن‌! حصار عافیت جز خم نمی‌باشد فلاطون را

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی