مکن ز شانه پریشان دماغگیسو از بیدل دهلوی غزل 144
1. مکن ز شانه پریشان دماغگیسو را
مچین به چین غضب آستین ابرورا
...
1. مکن ز شانه پریشان دماغگیسو را
مچین به چین غضب آستین ابرورا
...
1. کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را
گنبد دستارکو بردارد آواز تو را
...
1. حسن شرم آیینه داند روی تابان ترا
چشمعصمت سرمهخواندگرد دامان تو را
...
1. کردهام سرمشق حیرت سرو موزون تورا
ناله میخوانم بلندیهای مضمون تو را
...
1. به حیرت آینه پرداختند روی تو را
زدند شانه ز دلهای چاک موی تو را
...
1. گداز سعی دلیل است جستجوی تو را
شکست آینه، آیینه است روی تو را
...
1. مغتنمگیرید دامان دل آگاه را
محرمان لبریزیوسف دیدهاند این چاه را
...
1. بدزدگردن بیمغز برفراخته را
به وهم تیغ مفرسا نیام آخته را
...
1. عقبهای دیگر نباشد روح از تن رسته را
نیست بیم سوختن دود زآتش جسته را
...
1. نیست باک از برق آفت دل بهآفت بستهرا
زخمخنجر فارغ از تشویش دارد دسته را
...
1. قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را
در دل مینا برونگردیست رنگ باده را
...