آثار بیدل دهلوی

صفحه 13 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 گرکنی با موج خونم همزبان شمشیررا می‌کشم در جوهر از رگهای جان شمشیر را

2 می‌دهد طرز خرم فتنه پیکر قامتت پیچ وتاب جوهر از موی میان شمشیر را

3 از خم ابروی خونریزتو هر جا دم زند عرض جوهر می‌شود مهر زبان شمشیر را

4 ای فغان بگذر ز چرخ و لامکان تسخیر باش چند در زیر سپرکردن نهان شمشیر را

1 ای چشم تو مهمیز جنون وحشی رم را ابروی تو معراج دگر پایهٔ خم را

2 گیسوی تو دامی‌ست که تحریر خیالش از نال به زنجیرکشیده‌ست قلم را

3 با این قد و عارض به چمن‌گر بخرامی گل‌، تاج به خاک افکند و سروعلم را

4 اسرار دهانت به تأمل نتوان یافت از فکر،‌کسی پی نبرد راه عدم را

1 به شبنم صبح، این‌گلستان‌، نشاند جوش غبار خود را عرق چوسیلاب ازجبین رفت وما نکردیم‌کار خود را

2 ز پاس ناموس ناتوانی چو سایه‌ام ناگزیر طاقت که هرچه زین‌کاروان‌گران‌شد به‌دوشم افکند بار خودرا

3 به‌عمر موهوم تنگ فرصت فزود صد بیش وکم ز غفلت توگر عیار عمل نگیری نفس چه داند شمارخود را

4 ز شرم‌مستی قدح‌نگون‌کن‌، دماغ هستی به‌وهم خون‌کن تو ای حباب‌از طرب چه داری پر از عدم‌کن‌کنار خود را

1 داغ عشقم‌، نیست الفت با تن‌آسانی مرا پیچ وتاب شعله باشد نقش پیشانی مرا

2 بی‌سبب در پردهٔ اوهام لافی داشتم شد نفس آخربه لب انگشت حیرانی مرا

3 از نفس بر خویش می‌لرزد بنای غنچه‌ام نیست غیر از لب‌گشودن سیل ویرانی مرا

4 خلعت خونین‌دلان تشریف دردی بیش نیست بس بود چون غنچه زخم دل‌گریبانی مرا

1 هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را پشت پایی بود معراج این بنای پست را

2 بر فضولی ناکجا خواهی دکان ناز چید جزگشاد و بست جنسی نیست درکف دست را

3 عمرها شد شورزنجیرازنفس وا می‌کشم کشور دیوانه مجنون‌کرد بند و بست را

4 قول وفعل طینت بیباک دررهن خطاست لغزش پا و زبان دارد تصرف مست را

1 بوی وصلت‌گر ببالاند دل ناکام را صحن این‌کاشانه زیر سایه‌گیرد بام را

2 طایر آزاد ماگر بال وحشت واکند گردباد آیینه سازد حلقه‌های دام را

3 دیدن هنگامهٔ هستی شنیدن بیش نیست وهم ما تا کی وصال اندیشد این پیغام را

4 منعم از نقش نگین جوی خیالی می‌کند مفت حسرتها اگر سیراب سازد نام را

1 در طلب تا چند ریزی آبروی‌کام را یک سبق شاگرد استغناکن این ابرام را

2 داغ بودن در خمار مطلب نایاب چند پخته نتوان‌کرد زآتش آرزوی خام را

3 مگذر ازموقع‌شناسی ورنه در عرض نیاز بیش ازآروغ است‌نفرت آه بی‌هنگام‌را

4 می‌خرامد پیش پیش دل تپشهای نفس وحشت‌از نخجیر هم‌بیش است‌اینجا دام‌را

1 گدازگوهر دل باده ناب است شبنم را نم چشم تحیرعالم آب است شبنم را

2 نگردد جمع نوراگهی با ظلمت غفلت صفای دل نمک در دیدهٔ خواب است شبنم را

3 جهان آیینهٔ دلدار و حیرانی حجاب من چمن صد جلوه و نظاره نایاب است شبنم را

4 به هرجا می‌روم در اشک نومیدی وطن دارم ز چشم خود جهان یک دشت سیلاب است شبنم را

1 زبن وجودی‌کز عدم شرمنده می‌گیرد مرا گریه‌ام گر درنگیرد، خنده می‌گیرد مرا

2 شعلهٔ حرصم دماغ جاه‌گر سوزد خوشست فقر نادانسته زیر ژنده می‌گیرد مرا

3 خاتم ملک سلیمانم ولی تمییز خلق کم بهاتر از نگین‌کنده می‌گیرد مرا

4 در جهان انفعال از ملک ناز افتاده‌ام دامن پاکی‌ و دست گنده می‌گیرد مرا

1 کی بود سیری ز نازآن نرگس خودکام را باده پیمایی‌گرانی نیست طبع جام را

2 من هلاک طرزاخلاقم چه‌خشم وکوعتاب بوی‌گل آیینه‌دار است از لبت دشنام را

3 ضبط آداب وفاگریک تپش رخصت دهد چون پر طاووس در پروازگیرم دام را

4 کامیاب از لعل اوگشتیم بی‌اظهار شوق ازکریمان نیست منت بردن ابرام را

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی