1 کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را گنبد دستارکو بردارد آواز تو را
2 جزصدای لفظنامربوط او معنیکجاست نغمهٔ دولاب آهنگی بود ساز تو را
3 پیری و طفلی بجا، نقص وکمال تواماند نیست چندان امتیاز انجام و آغاز تو را
4 درتغافل همنگه میپروردبیشیوه نیست سرمهٔ نیرنگ باشد چشم غمازتو را
1 هرچند گرانی بود اسباب جهان را تحریک زبان نیشتر است این رگ جان را
2 بیتاب جنون در غم اسباب نباشد چون نی به خمیدن نکشد نالهکشان را
3 بیداری من شمع صفت لاف زبانیست دل زاد ره شوق بود ریگ روان را
4 آفاق فسون انجمن شور خموشیست دارم ز خموشی بهکمین خوابگران را
1 چهامکان است فردا عرض شوخی ناتوانش را مگر حیرت شفیع جرأت ندیشد بیانش را
2 بهار عافیت عمریستکز ما دور میتازد بهگردش آورم رنگی که گردانم عنانش را
3 مشو ایمن ز تزویر قد خمگشتهٔ زاهد که پیش از تیر در پرواز میبینمکمانش را
4 مدارای حسود ازکینهخوییها بتر باشد خطر در آب تیغ از قعرکم نبودکرانش را
1 نباشد بیعصا امداد طاقت پیکر خم را مدارکار فرمایی برانگشت است خاتم را
2 به ارباب تلون صافدل کی مختلطگردد بهرنگ لاله وگل امتزاجی نیست شبنم را
3 کرم درگشت استغنا پرکاهی نمیارزد گداگر نیستی تا چندگیری نام حاتم را
4 به تقلید آشنای نشئهٔ تحقیق نتوان شد چهامکان است سازدلربایی زلفپرچمرا
1 قاصد به حیرتکن ادا تمهید پیغام مرا کز من نمیماند نشان گر میبری نام مرا
2 حرفیست نیرنگ بقا، نشنیدهگیر این ماجرا می نیست جز رنگ صداگر بشکنی جاممرا
3 دارم ز سامان الست اولگداز آخر شکست یک شیشه باید نقش بست آغاز وانجام مرا
4 هرچند تا عنقا رسی براوج همت نارسی از خود برآتا وارسیکیفیت بام مرا
1 بسکهوحشت کردهاست آزاد، مجنونمرا لفظ نتواندکند زنجیر،مضمون مرا
2 در سر از شوخی نمیگنجدگل سودای من خم حبابی میکند شور فلاطون مرا
3 داغ هم در سینهام بیحسرت دیدار نیست چشم مجنون نقش پا بودهست هامون مرا
4 کودم تیغیکه در عشرتگه انشای ناز مصرع رنگین نویسد موجهٔ خون مرا
1 شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را تیغ میلی میکشد خوابگران زخم را
2 سینهچاکیم وخموشیترجمان عجزماست سرمه باشد جوهر تیغت زبان زخم را
3 عاشقان در سایهٔ برق بلا آسودهاند ره ز لب بیرون نمیباشد فغان زخم را
4 دردمندم یأس میجوشد اگر دم میزنم ابرو از تیغ است چشم خونفشان زخم را
1 به حیرت آینه پرداختند روی تو را زدند شانه ز دلهای چاک موی تو را
2 چه آفتی تو که از شوخیت زبان شرار بهکام سنگ برد شکوههای خوی تو را
3 زخار هر مژه صد رنگ موج گل جوشد به دیده گر گذر افتد خیال روی تو را
4 غلام زلف تو سنبل، اسیر روی تو گل بنفشه بنده خط سبز مشکبوی تو را
1 حیفکز افلاس نومیدی فواید مرد را دست اگرکوتاه شد بر دل نشاید مرد را
2 از تنزلهاست گر در عالم آزادگی چین پیشانی به یاد دامن آید مرد را
3 چون طبیعتهای زنگلکردهگیر آثار ننگ در فسوس مال و زرگر دست ساید مرد را
4 جدول آب و خیابان چمن منظورکیست زخم میدانهاکشد تا دلگشاید مرد را
1 ای غافل از رنج هوس آیینهپردازی چرا چون شمع بار سوختن از سر نیندازی چرا
2 نگشودهمژگان چون شرر از خویشکن قطع نظر زین یک دو دم زحمتکش جام و آغازی چرا
3 تاکی دماغت خونکند تعمیر بنیاد جسد طفلیگذشت ای بیخرد با خاک وگل بازی چرا
4 آزادیات ساز نفس آنگه غم دام و قفس با این غبار پرفشان گم کرده پروازی چرا