بوی وصلتگر ببالاند دل از بیدل دهلوی غزل 108
1. بوی وصلتگر ببالاند دل ناکام را
صحن اینکاشانه زیر سایهگیرد بام را
...
1. بوی وصلتگر ببالاند دل ناکام را
صحن اینکاشانه زیر سایهگیرد بام را
...
1. در طلب تا چند ریزی آبرویکام را
یک سبق شاگرد استغناکن این ابرام را
...
1. کی بود سیری ز نازآن نرگس خودکام را
باده پیماییگرانی نیست طبع جام را
...
1. غم، طرب جوشکرده است مرا
داغ، گلپوش کرده است مرا
...
1. شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را
تیغ میلی میکشد خوابگران زخم را
...
1. کیستکز راه تو چون خاشاک بردارد مرا
شعله جاروبیکند تا پاک بردارد مرا
...
1. زبن وجودیکز عدم شرمنده میگیرد مرا
گریهام گر درنگیرد، خنده میگیرد مرا
...
1. عبرتیکوتا لب از هذیان به هم دوزد مرا
موج اینگوهر نمیدانم چه پهلو زد مرا
...
1. چو تخم اشک بهکلفت سرشتهاند مرا
به ناامیدی جاوید گشتهاند مرا
...
1. کافرمگر مخمل و سنجاب میباید مرا
سایهٔ بیدیکفیل خواب میباید مرا
...
1. تبسم ریز لعلشگر نشان پرسد غبارم را
ببوسد تا قیامت بویگل خاک مزارم را
...
1. بهتازگی نکشد عافیت دماغ مرا
مگر شکستن دل پرکند ایاغ مرا
...