حیف استکشد سعی دگر بادهکشان از بیدل دهلوی غزل 132
1. حیف استکشد سعی دگر بادهکشان را
یاران به خط جام ببندید میان را
...
1. حیف استکشد سعی دگر بادهکشان را
یاران به خط جام ببندید میان را
...
1. شدی پیر وهمان دربند غفلت میکنی جان را
بهپشت خمکشی تاکی چوگردون بار امکان را
...
1. عبث تعلیم آگاهی مکن افسرده طبعان را
کهبینایی چو چشمازسرمهممکن نیستمژگان را
...
1. هرچند گرانی بود اسباب جهان را
تحریک زبان نیشتر است این رگ جان را
...
1. هوس مشتاق رسوایی مکن سودای پنهان را
به روی خندهٔ مردم مکش چاکگریبان را
...
1. الهی پارهای تمکین رم وحشی نگاهان را
به قدر آرزوی ما شکستیکجکلاهان را
...
1. چنان پیچیده توفان سرشکمکوه و هامون را
کهنقش پای همگردابشد فرهاد و مجنونرا
...
1. نظر برکجروان از راستان بیش استگردونرا
که خاتم بیشتر دردل نشاند نقش واژون را
...
1. نمیدانم چه تنگی درهم افشرد آه مجنون را
رم اینگردباد آخر به ساغرکرد هامون را
...
1. اگر اندیشه کند طرز نگاه او را
جوش حیرت مژه سازد نگه آهو را
...
1. بهگلشنیکه دهم عرض شوخی او را
تحیرآینهٔ رنگ میکند بو را
...
1. سرمه سنگین نکند شوخی چشم اورا
درس تمکین ندهد گرد، رم آهورا
...