آثار بیدل دهلوی

صفحه 12 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 شور جنون درقفسی با همه بیگانه برآ یک دو نفس ناله شو و از دل دیوانه برآ

2 تاب وتب سبحه بهل‌، رشتهٔ زنارگسل قطرهٔ می! جوش زن و برخط پیمانه‌برآ

3 اشک‌کشد تا به‌کجا ساغر ناموس حیا شیشه به بازار شکن‌، اندکی از خانه برآ

4 چون نفس از الفت دل پای توفرسود به‌گل ریشهٔ وحشت ثمری از قفس دانه برآ

1 نمی‌دانم چه تنگی درهم افشرد آه مجنون را رم این‌گردباد آخر به ساغرکرد هامون را

2 به هر مژگان زدن سامان صد میخانه مستی‌کن که‌خط جوشیدودرساغرگرفت‌آن‌حسن میگون‌را

3 به امید چکیدن دست و پایی می‌زند اشکم تنزل در نظر معراج باشد همت دون را

4 دراین‌گلشن تسلی دادوضع سرو و شمشادم که یک مصرع بلند آوازه دارد طبع موزون را

1 خاکسار تو تپیدن کند آغاز چرا جرس آبله بیرون دهد آواز چرا

2 جذب حسنت‌گره از بیضهٔ فولادگشود دیدهٔ ما به جمال تو نشد باز چرا

3 گرد ما راکه نشسته‌ست به راه طلبت به خرامی نتوان‌کرد سرافراز چرا

4 دل به‌دست تو وما ازتو، دگر مانع‌کیست خودنمایی نکند آینه آغاز چرا

1 عبرتی‌کوتا لب از هذیان به هم دوزد مرا موج این‌گوهر نمی‌دانم چه پهلو زد مرا

2 عمرها شد آتشم افسرده است ما نفس خنده‌ها بسیارکردیم‌گریه آموزد مرا

3 زان همه‌حسرت که‌حرمان باغبارم برده‌است می‌زند دامن نمی‌دانم کی افروزد مرا

4 محرم آن شعله خویم جانب دیرم مخوان عالمی را جمع سازم هرکه بدوزد مرا

1 به تردستی بزن ساقی غنیمت‌دار قلقل را مبادا خشکی افشاردگلوی شیشهٔ مل را

2 ز دلها تا جنون جوشد نگاهی را پرافشان‌کن جهان تا گرد دل‌گیرد پریشان سازکاکل را

3 چسان رازت‌نگهدارم که‌این سررشتهٔ غیرت چو بالیدن به روی عقده می‌آرد تأمل را

4 سرشک‌از دیده بیرون ریختم‌مینا به‌جوش آمد چکیدنهای این خم آبیاری‌کرد قلقل را

1 خار غفلت می‌نشانی در ریاض دل چرا می‌نمایی چشم حق بین را ره باطل چرا

2 مرغ لاهوتی چه محبوس طبایع مانده‌ای شاهباز قدسی و بر جیفه‌ای مایل چرا

3 بحرتوفان جوشی وپرواز شوخی موج‌تست مانده‌ای‌افسرده ولب‌خشک چون‌ساحل چرا

4 چشم واکن‌گلخن ناسوت‌مأوای تونیست برکف خاکستر افسرده بندی دل چرا

1 نمی‌دزددکس از لذات‌کاهش آفرین خود را فرو خورده‌ست شمع اینجا به‌ذوق انگبین خود را

2 به لبیک حرم ناقوس دیرآهنگها دارد دراین‌محفل‌طرف‌دیده‌ست‌شک‌هم‌بایقین‌خودرا

3 به همواری طریق صلح را چندی غنیمت‌دان ز چنگ سبحه برزنارپیچیده‌ست دین خود را

4 به این پا در رکابی چون شرر در سنگ اگر باشی تصورکن همان چون خانه بر دوشان زین خود را

1 به خیال آن عرق جبین زفغان علم نزدی چرا نفشرد خشکی اگرگلو ته آب دم نزدی چرا

2 گل و لاله جام جمال زد، مه نو قدح به‌کمال زد همه‌کس به‌عشرت حال زدتو جبین به‌نم‌نزدی چرا

3 ز سواد مکتب خیر و شر، نشد امتیازتوصرفه بر اگرت خطی نبود دگر به زمین قلم نزدی چرا

4 به عروج وسوسه تاختی‌، نفست به هرزه‌گداختی نه پای خود نشناختی، مژه‌ای به خم نزدی چرا

1 کرده‌ام سرمشق حیرت سرو موزون تورا ناله می‌خوانم بلندیهای مضمون تو را

2 شام پرورد غمم با صبح اقبالم چه‌کار تیره‌بختی سایهٔ بید است مجنون تو را

3 خاکهای این چمن می‌بایدم بر سر زدن بسکه‌گل پوشید نقش پای‌گلگون تو را

4 ساز محشرگشت آفاق از نگاه حیرتم درنی مژگان چه فریاد است مفتون تو را

1 سادگی باغی‌ست طبع عافیت‌آهنگ را وقف طاووسان رعناکن‌گل نیرنگ را

2 دل چوخون‌گرددبهار تازه‌رویی صیدتست موج صهبا دام پروازست مرغ رنگ را

3 طبع ظالم را قوی سرمایه سازد دستگاه سختی افزونترکند الماس‌گشتن سنگ را

4 ازکواکب چشم نتوان داشت‌فیض تربیت ناتوان بینی‌ست لازم دیده‌های تنگ را

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی