اثر خجالت مدعا اگر این از بیدل دهلوی غزل 1864
1. اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع
چه خوش است حرف وصال هم نکند کسی رقم از طمع
1. اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع
چه خوش است حرف وصال هم نکند کسی رقم از طمع
1. هرکجاکردم به یاد سجدهات ساز رکوع
چون مه نو تا فلک رفتم به پرواز رکوع
1. نشستهای ز دل تنگ بر در تصدیع
دمیکه واشود این قفل عالمیست وسیع
1. به ذوق گرد رهت میدوم سراسر باغ
ز بوی گل نمکی میزنم به زخم دماغ
1. کنون که میگذرد عیش چون نسیم ز باغ
چو گل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ
1. نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ
پروانه است جوهر آیینهٔ چراغ
1. نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ
از گداز عجز طاقت یافتم می در ایاغ
1. یارب از سرمنزل مقصد چه سان یابم سراغ
دیده حیرانست و منبیدستو پا، دل بیدماغ
1. نه صورت بویی و نه رنگیست درین باغ
وهم تو تماشایی بنگیست درین باغ
1. عالم همه داغست و ندارد اثر داغ
در لالهستان نیستکسی را خبر داغ
1. کو شعلهٔ دردیکه به ذوق اثر داغ
خاکستر من سرمه کشد در نظر داغ
1. شمع من گرم حیا کرد مگر سوی چراغ
میتوان کرد شنا در عرق روی چراغ