به سعی یأس نفس خامشی بیان از بیدل دهلوی غزل 1603
1. به سعی یأس نفس خامشی بیان گردید
به خود شکستن دل سرمهٔ فغان گردید
1. به سعی یأس نفس خامشی بیان گردید
به خود شکستن دل سرمهٔ فغان گردید
1. توان اگر همه دوران آسمان گردید
بهگرد خواهش یک دل نمیتوانگردید
1. سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید
جبین به خاک نهید انتخاب بردارید
1. دوستان از منش دعا مبرید
زندهام نامم از حیا مبرید
1. تاکی از این باغ و راغ رنج دویدن برید
سر بهگریبانکشید گوی شکفتن برید
1. چو شمع بر سرت اقبال و جاه میگرید
به اوج قدر نخندیکلاه میگرید
1. چو سبحه بر سر هم تا به کی قدم شمرید
به یکدلی نفسی چند مغتنم شمرید
1. سخن ز مشق ادب موج گوهرش گیربد
کم است لغزش خط گر به مسطرش گیرید
1. تا دل به ساز زمزمهدار دوا رسید
هرجا دلی شکست بهگوشم صدا رسید
1. صبحی بهگوش عبرتم از دل صدا رسید
کای بیخبربه ما نرسید آنکه وارسید
1. سرکشی میخواستیم از پا نشستن در رسید
شعله را آواز سدادیم خاکستر رسید
1. تا حنا ازکفت بهکام رسید
شفق رنگ گل به شام رسید