هر که اینجا میرسد بیاعتدالی از بیدل دهلوی غزل 1449
1. هر که اینجا میرسد بیاعتدالی میکند
شمع هم در بزم مستان شیشه خالی میکند
1. هر که اینجا میرسد بیاعتدالی میکند
شمع هم در بزم مستان شیشه خالی میکند
1. هرکه در اظهار مطلب هرزهنالی میکند
گر همه کهسار باشد شیشه خالی میکند
1. اینکه طاقتها جوانی میکند
ناتوانی، ناتوانی میکند
1. نظم امکانیکجا ضبط روانی میکند
کوه همگر پا فشارد سکتهخوانی می کند
1. رفته رفته عافیت همکینهخواهی میکند
ساحل آخر کشتی ما را تباهی میکند
1. مفلسی دست تهی بر سودن ارزانی کند
پنجهٔ بیکار بیعت با پشیمانی کند
1. بلاکشان محبت گل چه نیرنگند
شکستهاند به رنگی که عالم رنگند
1. گردی دگر نشد ز من نارسا بلند
هویی مگر چو نبض کنم بیصدا بلند
1. یارب چهسانکنم به هوای دعا بلند
دستی که نیست چون مژه جز بر قفا بلند
1. پیری آمد ماند عشرتها ز انداز بلند
سرنگون شد شیشه، قلقلکرد پرواز بلند
1. غافل شدیم وگشت خروش هوس بلند
افسون خواب کرد غرور نفس بلند