وهم بلند وپست جاه چند دلت از بیدل دهلوی غزل 1425
1. وهم بلند وپست جاه چند دلت سیهکند
گر گذری ز بام و در سایه بساط ته کند
1. وهم بلند وپست جاه چند دلت سیهکند
گر گذری ز بام و در سایه بساط ته کند
1. بادهٔ تحقیق را ظرف هوس تنگی کند
در بر آتش لباس خار و خس تنگی کند
1. مشرب عشاق بر وضع هوس تنگیکند
عالم عنقا به پرواز مگس تنگی کند
1. بسکه بیروپت بهارم کلفت انشا میکند
چون حنا رنگ از گرانی سایه پیدا میکند
1. عاقبتدر حلقهٔآن زلف، دل جا میکند
عکس در آیینه راه شوخیی وامیکند
1. ساز امکان از شکست آواز پیدا میکند
بال بر هم میخورد پرواز پیدا میکند
1. هر نفس دل صدهزار اندیشه پیدا میکند
جنبش این دانه چندین ریشه پیدا میکند
1. گر طمع دست طلب وامیکند
بر قناعت خنده لب وامیکند
1. میل هوس ز عافیتم فرد میکند
گر بشکنمکلاه، دلم درد میکند
1. درگلستانیکه حسنش جلوهای سر میکند
گل ز شبنم دیدهٔ حیران ساغر میکند
1. اول ،در عدم، دهنت باز میکند
تاکاف و نون تهیهٔ آواز میکند
1. گر جنونم ناله واری نذر بلبل میکند
شور محشر آشیان در سایهٔ گل میکند