از حوادث خاطر آزاد ما غمگین از بیدل دهلوی غزل 1259
1. از حوادث خاطر آزاد ما غمگین نشد
جبههٔ این بحر از سعی هوا پرچین نشد
1. از حوادث خاطر آزاد ما غمگین نشد
جبههٔ این بحر از سعی هوا پرچین نشد
1. چون شفق از رنگ خونم هیچکسگلچین نشد
ناخنی هم زین حنای بینمک رنگین نشد
1. پر هما چه کند بخت اگر دگرگون شد
اطاقه است دم ماکیان چو واژون شد
1. حیرتکفیل پر زدنگفتگو نشد
شادم که آب آینهام شعلهخو نشد
1. آهی به هوا چتر زد و چرخ برین شد
داغی به غبار الم آسود و زمین شد
1. شب حسرت دیدار توام دام کمین شد
هر ذره ز اجزای من آیینهنگین شد
1. زین ساز بم و زیر توقع چه خروشد
از گاو فلک صبح مگر شیر بدوشد
1. کسی که نیک و بد هوشیار و مست بپوشد
خدا عیوب وی از چشم هر که هست بپوشد
1. رضاعت از برم چندانکه گردم پیر میجوشد
چو آتش میشوم خا کستر اما شیر میجوشد
1. نه تنها از قدح مستی و از گل رنگ میجوشد
نوای محفل قدرت به صد آهنگ میجوشد
1. حال دل از دوری دلبر نمیدانم چه شد
ریخت اشکی بر زمین دیگر نمیدانم چه شد
1. حاصلم زبن مزرع بیبر نمیدانم چه شد
خاک بودم خون شدم دیگر نمیدانم چه شد