آثار بیدل دهلوی

صفحه 104 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 خامش‌نفسی خفت گوینده ندارد لبهای ز هم واشده جز خنده ندارد

2 پرواز رسایی‌ که بنازیم به جهدش چون رنگ به غیر از پر برکنده‌ ندارد

3 خواهی به عدم غوطه زن و خواه به هستی بنباد تو جز غفلت یابنده ندارد

4 معیارتک و تاز من و ما ز نفس‌گیر جز رفتن ازین مرحله آینده ندارد

1 غرور قدرت اگر بازوی خمی دارد به ملک بی‌خللی خاتم جمی دارد

2 گذشتن از سر جرأت‌ کمال غیرت ماست نفس تبسم تیغ تنک دمی دارد

3 ز انفعال مآل طرب مبان ایمن حذرکه خندهٔ این صبح شبنمی دارد

4 مگر ز عالم اضداد بگذری ورنه بهشت هم به مقابل جهنمی دارد

1 دل مباد افسرده تا برکس نگرددکار سرد شمع خاموش انجمنها می‌کند یکبار سرد

2 عالمی را زیر این سقف مشبک یافتم چون سر بی ‌مغز زاهد ذر ته دستار سرد

3 داغ شد دل تا چه درگیرد به این دل ‌مردگان چاره‌گر یکسر ز گال و نالهٔ بیمار سرد

4 انفعال جوهر مرد اختلاط حیز نیست شعله‌ها را شمع‌کافوری‌کند دشوار سرد

1 پر افشانده‌ام با اوج عنقا گفتگو دارد غبار رفته از خود با ثریا گفتگو دارد

2 زبان سبزه زان خط دل‌افزا گفتگو دارد دهان غنچه‌ زان لعل شکرخا گفتگو دارد

3 در آن محفل‌که حیرت ترجمان راز دل باشد خموشی دارد اظهاری‌ که گویا گفتگو دارد

4 ندارد کوتهی در هیچ حال افسانهٔ عاشق فغان‌ گر لب فرو بندد تمنا گفتگو دارد

1 بیستون یادی ز فرهاد ندامت فال ‌کرد سنگ را بیتابی آه شرر غربال ‌کرد

2 از تب‌ سودای‌ مجنون خواندم‌ افسونی‌ به دشت گردبادش تا فلک آرایش تبخال‌کرد

3 ناله توفان‌خیز شد تا نارسا افتاد جهل بلبل ما طرح منقار از شکست بال‌کرد

4 قامت پیری قیامت دارد از شور رحیل خواب ما گر تلخ کرد آواز این خلخال کرد

1 آنجاکه خیالت ز تمناگله دارد اندیشه اگر خون نشود حوصله دارد

2 چشمم ز هماغوشی مژگان گله دارد این ساغر حیرت صفت آبله دارد

3 شمشادقدان را به گلستان خرامت موج عرق شرم به پا سلسله دارد

4 ای زاهد اگر شعلهٔ آهی به دلت نیست بی‌تیر،‌ کمان تو چه سود از چله دارد

1 پیش ارباب حسب ترک نسب باید کرد پردهٔ دیده و دل فرش ادب باید کرد

2 کاروانها همه محمل کش یأس است اینجا ناله را بدرقهٔ سعی طلب باید کرد

3 باعث‌ گریه درین دشت اگر چیزی نیست الم بیکسیی هست سبب بایدکرد

4 گر شود پیش تو منظور نثار نگهی گوهر جان به هوس تحفهٔ لب باید کرد

1 خیالت در غبار دل صفاپردازیی دارد پری در طبع سنگ افسون میناسازیی دارد

2 نمی‌دانم چسان پوشد کسی راز محبت را حیا هم با همه اخفا عرق غمازیی دارد

3 مژه بگشا وبنیاد هوس تا عشق آتش زن چراغ ناز این محفل شررپردازیی دارد

4 بیا رنگی بگردانیم مفت فرصت است اینجا بهار بیخودی هم یک دو دم‌گلبازیی‌دارد

1 ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد قدردانیهای طاقت آنچه نتوانم نکرد

2 شمع خامش وارهید از اشک و آه و سوختن بی‌زبان بودن چه مشکلهاکه آسانم نکرد

3 تا مبادا خون خورد تمثالی از پیدایی‌ام نیستی در خانهٔ آیینه مهمانم نکرد

4 زین‌چمن عمری‌ست پنهان‌می‌روم چون‌بوی‌گل شرم هستی در لباس رنگ عریانم نکرد

1 ز ساز جسم هزار انفعال می‌گذرد چو رشحه‌ای‌ که ز ظرف سفال می‌گذرد

2 دمیدن همه زبن خاکدان‌گل خواری‌ست بهار آبله‌ها پایمال می‌گذرد

3 غبار شیشهٔ ساعت به وهم می‌کوبد بهوش باش‌که این ماه و سال می‌گذرد

4 تلاش نقص وکمال جهان گروتازی‌ست هلالش از مه و ماه از هلال می‌گذرد

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی