صیاد بینشانی پرواز رنگ از بیدل دهلوی غزل 1223
1. صیاد بینشانی پرواز رنگ ما شد
آن پر که داشت عنقا صرف خدنگ ما شد
1. صیاد بینشانی پرواز رنگ ما شد
آن پر که داشت عنقا صرف خدنگ ما شد
1. بازم از شرم سجود امشب عرق بیتاب شد
لآستان او به یاد آمد جبیبم آب شد
1. ای شمع تک وتاز نفس گرد سفر شد
اکنون به چه امید توان سوخت سحر شد
1. اینقدر نمیدانم صیدم از چه لاغر شد
کزتصور خونم آب تیغ اوتر شد
1. مژده ای ذوق وصال آیینه بیزنگار شد
آب گردید انتظار و عالم دیدار شد
1. نقطهٔ دلگرد خودگشت و خط پرگار شد
گردش این سبحه تا هموار شد زنار شد
1. شب که از شور شکست دل اثر پرزور شد
همچو چینی تار مویی کاسهٔ طنبور شد
1. هرکجا عشاق را درد طلب منظور شد
رفتن رنگ دو عالم خون یک ناسور شد
1. فکر نازک عالمی را سرمهٔ تقریر شد
موی چینی بر صداها جادهٔ شبگیر شد
1. تا دل دیوانه واماند از تپیدن داغ شد
اضطراب این سپند از آرمیدن داغ شد
1. آگاهی دل انجمن اختلاف شد
عکسش فروگرفت چو آیینه صاف شد
1. به کدام فرصت ازین چمن هوس از فضولی اثر کشد
شبیخون به عمر خضر زنمکه نفس شراب سحر کشد