آثار بیدل دهلوی

صفحه 103 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 رنگم نقاب غیرت آن جلوه می‌درد فطرت جنون کند که ز بویم اثر برد

2 شادم ‌که بی‌ نشانی آثار رنگ و بو بیرونم از قلمروتحقیق پرورد

3 این چار سو ادبگه سودای نازکیست عمری‌ست ضبط آه من آیینه می‌خرد

4 خلقی در امل زد و با داغ یأس رفت آتش به‌کارگاه فسون خانهٔ خرد

1 زمینگیری ز جولانم چه امکانست وادارد بروب‌رفتن ز خود چون شمع ‌ر هرعضوپا دارد

2 خط طومار یاهن آرایش مهر جفا درد به رنگ شاخ‌ گل آهم سراپا داغها دارد

3 در آن وادی که من دارم کمین انتظار او غباری ‌گر تپد آواز پای آشنا دارد

4 زگل باید سراغ غنچهٔ‌گمگشته پرسیدن که از چشم تحیر رفتن دل نقش پا دارد

1 ساغرم بی‌ تو داغ می ‌گردد نقش پای چراغ می‌گردد

2 لاله‌سان هرگلی که می کارم آشیان کلاغ می‌گردد

3 دور این بزم رنگ‌گردانی‌ست ششجهت یک ایاغ می‌گردد

4 خلق آسودل در عدم عمریست به وداع فراغ می‌گردد

1 ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف من دارد قدح کج کرده صهبایی که شرم از ریختن دارد

2 به وضع غنچه فرصت می‌دهد آواز گل‌ها را که لب زینهار مگشایید خاموشی چمن دارد

3 ز ساز و برگ آسایش چه دارد منعم غافل همه‌ گر نام دارد در زمین آب کن دارد

4 چنین کز دیده‌ها یوشیده‌اند احوال مجنونم که گر گردون شوم عریانی من پیرهن دارد

1 ز شرم سرنوشتی‌کز ازل بنیاد من دارد عرق در چین پیشانی زمین آبکن دارد

2 بساط ناز می‌پردازم اما ساز فرصت‌کو مه اینجا پیشتر ز آرایش دامن شکن دارد

3 به‌این‌فرصت‌بضاعت‌هرچه‌داری‌رفته‌گیر ازکف گمانی هم ‌کزین بازیچه بردی باختن دارد

4 وفا جز سوختن آرایش دیگر نمی‌خواهد همین داغست اگرشمع بساط مالگن دارد

1 جنون بینوایان هرکجا بخت‌آزما گردد به سر موی پریشان سایهٔ بال هماگردد

2 دمی بر دل اگر پیچی‌کدورتها صفاگردد نبالد شورش از موجی‌که‌گوهر آشناگردد

3 درشتی را نه آسان‌ست با نرمی بدل‌کردن دل ‌کوه آب می‌گردد که سنگی مومیا گردد

4 به‌ هرجا عقدهٔ ‌دل وانگردد، سودن دستی غبار دانه نتوان یافت گر این آسیا گردد

1 به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ می‌گردد به موج یک عرق صد آسیای رنگ می‌گردد

2 نگردد ضعف پیری مانع بیتابی شوقت نوا از پا نیفتد گر نی ما چنگ می‌گردد

3 فسردن‌ کسوت ناموس ‌چندین وحشت‌ است اینجا پری در شیشه دارد خاک ما گر سنگ می‌گردد

4 ز الفتگاه دل مگذرکه با آن پرفشانیها نفس اینجا ز لب نگذشته عذر لنگ می‌گردد

1 نوبهار است و جهان سیر چمنها دارد وضع دیوانهٔ ما نیز تماشا دارد

2 دل اگر صاف شد از زخم زبان ایمن باش دامن آینه از خار چه پروا دارد

3 اثر نالهٔ عشاق ز هر ساز مخواه این نوایی‌ست که در پردهٔ دل جا دارد

4 ادب عشق اگر مانع شوخی نشود خاک ما مرهم ناسور ثریا دارد

1 به حرف و صوت مگو کار دل تباه نگردد کجاست آینه‌ای کز نفس سیاه نگردد

2 ز ما و من به ندامت مده عنان فضولی تأملی ‌که نفس رفته رفته آه نگردد

3 گر انفعال خطا نگذرد ز جادهٔ عبرت بسر درآمده را پا کفیل راه نگردد

4 بقا کجاست ‌که نازد کسی به هستی باطل به دعوی‌ای که تو داری نفس گواه نگردد

1 اسیر آن پنجهٔ نگارین رهایی ازهیچ در ندارد حنا به صد رنگ وحشت آنجا چو رنگ یاقوت پرندارد

2 جبین به‌ تسلیم بی‌نیازی به‌خاک اگر نفکنی چه سازی ز عجز دور است تیغ بازی که سایه غیر از سپر ندارد

3 درین زیانگاه برق حاصل غرور طبع است و خلق غافل به صدگداز ارکنی مقابل‌ که سنگ ز آتش خبر ندارد

4 نفس غبار است صبح امکان عدم تلاش است جهد اعیان به غیر پرواز این گلستان بهار رنگی دگرندارد

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی