مکتوب شوق هرگز بینامهبر از بیدل دهلوی غزل 1188
1. مکتوب شوق هرگز بینامهبر نباشد
ما و ز خویش رفتن قاصد اگر نباشد
1. مکتوب شوق هرگز بینامهبر نباشد
ما و ز خویش رفتن قاصد اگر نباشد
1. هرچند به حق قرب تو مقدور نباشد
بر درددلی گر برسی دور نباشد
1. راحت نصیب ایجاد زنگ و حبش نباشد
در مردمک سیاهی نور است غش نباشد
1. هرچند دل از وصل قدحنوش نباشد
رحمی که زیاد تو فراموش نباشد
1. وضع فلک آنجا که به یک حال نباشد
رنگ من و تو چند سبکبال نباشد
1. هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد
در عرض بیحیایی آیینه کم نباشد
1. اگر تعین عنقا هوس پیام نباشد
نشان خود به جهانی برم که نام نباشد
1. گر بوی وفا را نفس آیینه نباشد
این داغ دل اولیست که در سینه نباشد
1. دل انجمن محرم و بیگانه نباشد
جز حیرت ادراک درین خانه نباشد
1. خیال نامد!ری تا کیت خاطرنشین باشد
چهلازم سرنوشتتچون نگین زخم جبین باشد
1. بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد
که مرحوم است آدم هرقدر شیطان لعین باشد