گر دیده بدی روی از مجیرالدین بیلقانی رباعی 97
1. گر دیده بدی روی ترا یوسف مصر
آشفته شدی چو من گدا یوسف مصر
1. گر دیده بدی روی ترا یوسف مصر
آشفته شدی چو من گدا یوسف مصر
1. من دوش به یار گفتم ای تنگ شکر
شاید که ترا گزم بار دگر
1. چون لطف سماع هست جامی کم گیر
چون کار طرب بپخت خامی کم گیر
1. با یار جفا جوی پس از هجر دراز
کردم به تلطف سخن وصل آغاز
1. بی زلف تو شد چشم من از ابر خجل
وز چشم تو پای دل فرو رفت به گل
1. یک دست به مصحف و دگر دست به جام
گه نزد حلال مانده گه نزد حرام
1. دی از می عشق مست برخاسته ام
محنت کش و غم پرست برخاسته ام
1. ای چرخ به زیر پای تو پست شدم
وز جام شفق جرعه تو مست شدم
1. گفتم که مگر داد بزرگی دادم؟
بند فلکی به زیرگی بگشادم
1. گفتم که به مهر یار دل بسپردم
از هجر نگویم ار ساید خردم
1. گفتم ز دم سرد رهان یک بارم
با آنکه نکرد گفت منت دارم
1. چون عود اگر چه تن بلاکش دارم
چون مجمر اگر چه دل بر آتش دارم