1 لعل لبت ار به بوسه سرکش نبود از دست تو یک پای بر آتش نبود
2 جانا به لب مسیح وآنگاه به چشم کار ملک الموت کنی خوش نبود
1 مگذار که سودم به زیان در برود و آوازه جورت به جهان در برود
2 جانا ز پی بوس و کناری که نبود شاید که دل من به میان در برود
1 دوش ار چه دلم ز درد هجران پر بود اندیشه من درازی شب بفزود
2 سودا زده می شدم و لیکن دم صبح در کار خلاصم ید بیضا بنمود
1 ابر آمد کز جود سرافراز شود در بارد تا با کفت انباز شود
2 چون دست تو دید عزم آن می دارد کز شرم کفت خجل خجل باز شود
1 تن کیست که با وصل تو دمساز شود دل کیست که با عشق تو همراز شود
2 گر بوی غمت به دل رسد نصره زنان جان رقص کنان به پیش غم باز شود
1 یارم چو گه خشم کم آزرم شود سردیم بگوید آنگهی گرم شود
2 با من دل او بی سببی سخت گرفت یارب سببی کن که دلش نرم شود
1 هر کو به جهان غمخور زلف تو شود دلتنگ تر از چنبر زلف تو شود
2 وآن دل به طمع غمخور زلف تو شود دانی چه کند در سر زلف تو شود؟
1 وقت است که حسن تو وبال تو شود حال تو به تیرگی چو خال تو شود
2 چون بنشینی تو با یکی توبره ریش جوجو بادا که در جوال تو شود
1 دل گر چه همه ساله جمالت خواهد وآید به بر تو تا وصالت خواهد
2 این بار به خدمت تو زان آمد دل تا عذر قدمهای خیالت خواهد
1 بلبل به سحر دو دیده پر خون آید با ناله و نوحه دگرگون آید
2 گل از پس پرده بود چون گریه شنید خندان خندان ز پرده بیرون آید