1 کار دو جهان از دو محمد شد راست وز سایه هر دو ملت و ملک بجاست
2 از دعوت او ضلالت و کفر بکاست وز هیبت این، ظلم ز عالم برخاست
1 تا دل به کف تو رایگان افتادست صد گونه مرا به جان زیان افتادست
2 جز با اجلم صلح نخواهد دادن زینسان که غم تو در میان افتادست
1 با من چو شبی به وصل در پیوندد نشسته هنوز رخت بر می بندد
2 بنشینم و در فراق او می گریم برخیزد و بر گریه من می خندد
1 چون عود اگر چه تن بلاکش دارم چون مجمر اگر چه دل بر آتش دارم
2 غمگین نشوم از آنکه چون آتش و عود در عشق دلی گرم و دمی خوش دارم
1 مه مژده دهد به عمر جاوید امشب بربط بنهد ز دست ناهید امشب
2 العیش که بی زحمت مریخ و زحل مهمان عطاردست خورشید امشب
1 در کوی غم تو صبر بی فرمانست در دیده ز اشگ هر شبی طوفانست
2 دل را ز تو دردهای بیدرمانست با این همه راضیم سخن در جانست
1 پیوسته ز روزگار دشمن کامم گر شهد خورم زهر شود در کامم
2 ناداده مرا چرخ فلک یک کامم ترسم که برد زیر زمین ناکامم
1 بنمای رخ ار کام منت می باید زان پیش که دود از آتشت برناید
2 آنکس که به آتشت دمی گرم نشد از دود تو گر کور نگردد شاید
1 تن کو که بدو ناز و دلال تو کشم؟ یا دل که غم هجر و وصال تو کشم؟
2 جانی دارم اگر به من نپسندی؟ آن نیز شبی پیش خیال تو کشم
1 ای دیده نگویی که ترا با دل چیست وی دل ز تو چند خواهد این دیده گریست
2 ای دیده تو عاقبت نمی اندیشی وی دل تو به عاقبت نمی دانی زیست