1 دریاب دلی را که به داغت سوزد زان پیش که خط از پر زاغت سوزد
2 افروز چراغ دل و گر نی فردا با من همه روغن چراغت سوزد
1 ای دل ز ره دراز می آید یار خوش باش که دلنواز می آید یار
2 وی صبر رمیده در غم فرقت او باز آی سبک که باز می آید یار
1 آن عاقل دوست همچو ابله دشمن آن کرد به من کان نکند صد دشمن
2 گر مهر چنین بود غلام کینم ور دوست چنین کند عفاالله دشمن
1 وصلی که مرا به ناز پروردی کو؟ جانی که مراعات دلم کردی کو؟
2 آن هجر که نام من فرو بردی هست وآن صبر که کام من برآوردی کو؟
1 دل گفت مرا که آن بت از دلجویی دیدی که نکرد با تو جز بدخویی
2 گفتم که تو در خدمت او خوش هستی گفت ایمه کدام خوش تو نیز این گویی؟
1 زان دل ز من ای سرو سهی! نستانی خواهی که ز من دل تهی نستانی
2 تا لب ندهی دل ز رهی نستانی اینست سخن تا ندهی نستانی
1 در معرکه شیر آتش انگیز تویی در بزم به از هزار پرویز تویی
2 خون ریز عدو به خنجر تیز تویی اسلام نواز و قایم آویز تویی
1 صد عشوه نغز و دلستان آوردی تا عمر عزیزم به زیان آوردی
2 گفتی به برم جان تو دل خوش می دار تا جان بردن مرا به جان آوردی
1 آنکس که به چهره بوستانیست تویی وانکس که به غمزه دلستانیست تویی
2 آنکس که ملامت جهانست منم وانکس که قیامت جهانیست تویی
1 تقویم نو ای معجز طبع تو سخن! بفرست و به وعده کژم طیره مکن
2 ترسم که چو تقویم نوم نفرستی بی حاصل خوانمت چو تقویم کهن