یک دم به وصال از مجیرالدین بیلقانی رباعی 145
1. یک دم به وصال با رهی ناسایی
جز سوی خلاف کار من نگرایی
1. یک دم به وصال با رهی ناسایی
جز سوی خلاف کار من نگرایی
1. آنکس که به چهره بوستانیست تویی
وانکس که به غمزه دلستانیست تویی
1. در معرکه شیر آتش انگیز تویی
در بزم به از هزار پرویز تویی
1. دل گفت مرا که آن بت از دلجویی
دیدی که نکرد با تو جز بدخویی
1. ای غم! تو فراق من گزینی گویی
وی هجر! تو مهره باز چینی گویی