1 گفتم به مراعات دل و تن برسم یک چند به حق دوست و دشمن برسم
2 این آرزوی دل است از آن می ترسم زان پیش که این رسد به من، من برسم
1 ماییم درین زمانه سر دفتر غم غم در خور ما آمده ما در خور غم
2 در کوی جهان که خانه عمر دروست همسایه محنتیم و در بادر غم
1 ای دل طمع از جفاپرستی بردار هشیار شو و دلت ز مستی بردار
2 در کار خلاص تو دعا خواهم کرد ای پای ز جای رفته دستی بردار
1 گر دیده بدی روی ترا یوسف مصر آشفته شدی چو من گدا یوسف مصر
2 با این همه هم به نیکویی غره مشو با آنهمه نیکویی کجا یوسف مصر؟
1 مگذار که سودم به زیان در برود و آوازه جورت به جهان در برود
2 جانا ز پی بوس و کناری که نبود شاید که دل من به میان در برود
1 با من ز تو یادگار جز درد نماند دور از تو ز من جز نفسی سرد نماند
2 هجری که ز من خون جگر خورد بزیست صبری که مراعات دلم کرد نماند
1 گفتم ز سپاهان مدد جان خیزد لعلی است مروت که از آن کان خیزد
2 کی دانستم کاهل سپاهان کورند؟ با آنهمه سرمه کز سپاهان خیزد
1 از روی خرد شعر ترا ای سره مرد ماننده به آب بیلقان باید کرد
2 این گر چه پر از خطاست می باید خواند وان گر چه پر از گه است می باید خورد
1 یارم سخن عشوه نهاد اندر بار غم تاختن آورد ز من برد قرار
2 دل چون غم او دید ز جان شد بیزار خه ای دل و زه ای غم و احسنت ای یار
1 دل گر چه همه ساله جمالت خواهد وآید به بر تو تا وصالت خواهد
2 این بار به خدمت تو زان آمد دل تا عذر قدمهای خیالت خواهد