1 تا کی غم وصل تو پر آوازه خورم بیدل ز تو اندوه بی اندازه خورم
2 با هجر بسازم که اگر خوش نبود بی روی تو باری غم رو تازه خورم
1 چون در شب هجر تو فرو شد روزم واندر غم تو نیست کسی دلسوزم
2 آن به که ذخیره از سخن پردازم وز جان به لب رسیده لب بردوزم
1 گفتم به مراعات دل و تن برسم یک چند به حق دوست و دشمن برسم
2 این آرزوی دل است از آن می ترسم زان پیش که این رسد به من، من برسم
1 تن کو که بدو ناز و دلال تو کشم؟ یا دل که غم هجر و وصال تو کشم؟
2 جانی دارم اگر به من نپسندی؟ آن نیز شبی پیش خیال تو کشم
1 ماییم درین زمانه سر دفتر غم غم در خور ما آمده ما در خور غم
2 در کوی جهان که خانه عمر دروست همسایه محنتیم و در بادر غم
1 جان خواست ز من دوش بت دلگسلم گفتم بدهم باز نفرمود دلم
2 یعنی نرسد به وصل رویش بی جان واکنون که برم جان که ز رویش خجلم
1 پیوسته ز روزگار دشمن کامم گر شهد خورم زهر شود در کامم
2 ناداده مرا چرخ فلک یک کامم ترسم که برد زیر زمین ناکامم
1 روزی که سراپرده بر افلاک زنم آن روز ردای صبح را چاک زنم
2 پیش رخ تو که نور خورشید ازوست چون سایه هزار بوسه بر خاک زنم
1 در شیوه عشق بیش ازین کم نزنم ور دل ببرد دو دیده بر هم نزنم
2 عهدی دارم که در غم فرقت یار گر جان برود تن زنم و دم نزنم
1 با دل گفتم کای دل پرفن! چکنم؟ وین درد گرفته را به دامن چکنم؟
2 دل سر زده و خجل به من کرد نگاه گفت این همه دیده می کنم من چکنم؟