1 هر کو دل و جان به خدمتت پروردست با نعمت و ناز جفت وز غم فردست
2 نرگس زر و سیم از آن به دست آوردست کو نیز شبی خدمت بزمت کردست
1 ای موی سپید هیچ آزرمت نیست؟ بر من بجز از تاختن گرمت نیست؟
2 بر فرق سرم بیشتر از سی و دو سال بنشستی و از هیچ کسی شرمت نیست؟
1 ای صبر نگفتی چو غمی پیش آید خوش باش که کار تو ز من بگشاید
2 رفتی چو کلاه گوشه غم دیدی ای صبر کنون کفش کرا می باید؟
1 مرا اندیشه ات خون در جگر سوخت تمنای وصالت مغز سر سوخت
2 خیالت آتشی در جام افروخت که هست و نیستم در یکدگر سوخت
1 دل در غم تو نقش امان جست و نیافت وز محنت تو خلاص جان جست و نیافت
2 صد لقمه زهر یافت ناجسته به کام یک ساعته کام در جهان جست و نیافت
1 دوش از چشمم سرشگ گلون ره جست در جام شراب ریخت صد قطره نخست
2 زان ریختن سرشگ خون اندر جام معلومم شد که خون به خون خواهد شست
1 زین بیش مکن ریش که شد کارت سست وین سستی کار تو ز فعل بد تست
2 گفتی غم من خور که تویی عاشق من من عاشق تو نیم شرطم بفرست
1 یک تیر جفا نماند کان زیبا یار آنرا نزدست بر دل من صد بار
2 وین طرفه که هر لحظه کنم توبه ز عشق بازم به کرشمه ای برد بر سر کار
1 پیروزه آسمان نگینم زیبد بر توسن روزگار زینم زیبد
2 در خرمت نظم و نثر چون خاقانی حقا که هزار خوشه چینم زیبد
1 زان پیش که دل داد جوانی دادست اندر سر من موی سپید افتادست
2 چون روز به من نشان پیری بنمود این صبح که از شب جوانی زادست