1 امشب بر من زمانه شاد آوردست حوراوش و مشتری نژاد آوردست
2 امید نبد مرا که آیی به برم ای آتش رخ کدام باد آوردست
1 از باده درد ناز ساقی بترست وز صبر گریز پای عاقی بترست
2 از عمر چو حاصل غم و باقی هوسست مجموع مرا حاصل و باقی بترست
1 چون دید بتم که کار من بر خطرست وز درد دلم بر رخ زردم اثرست
2 گل بر لب خود نهاد و پس داد به من یعنی که دوای درد دل گلشکر است
1 هر کو ز ملوک عصر بیگانه نشست در آتش اندوه چو پروانه نشست
2 زودا که چو سایه خاک درها بوسد آن کس که چو سایه در بن خانه نشست
1 شبها که من از وصل تو بودم سرمست مسکین دلم از روز غم ایمن نشست
2 امروز ز هجران تو معلومم شد کز بعد چنان شبی چنین روزی هست
1 زان طیره نیم کان بت آزار پرست دل بست مرا به عشوه و پشت شکست
2 در تابم ازان کاین دل سگ روی مرا از گوشه برون کشید و با گوشه نشست
1 درد توام ای عهد شکن در جانست غم در دل باشد آن من در جانست
2 دل بردی و دیده خون شد و تن بگداخت با این همه راضیم سخن در جانست
1 در کوی غم تو صبر بی فرمانست در دیده ز اشگ هر شبی طوفانست
2 دل را ز تو دردهای بیدرمانست با این همه راضیم سخن در جانست
1 شاهی که سعادت و ظفر رهبر اوست در چشم فلک سرمه ز خاک در اوست
2 رنجور شد از پای و سزا نیست به رنج آن پای که سرهای سران چاکر اوست
1 عهدیست که جام می ندیدم بر دست نه عشرت پنج روزه وامن پیوست
2 دل از غم عیش و کامرانی برخاست از بس که ماتم عزیزان بنشست