1 در بزم تو گل با می سوری در ساخت با باده و گل نرد طرب باید باخت
2 می بود گل از آه حسود تو فسرد گل بود می از آتش تیغ تو گداخت
1 شکرست که جان لطف بر جای بماند صحت بر شاه عالم آرای بماند
2 المنة لله که ازین رنج برست پایی که ازو زمانه بر پای بماند
1 بیش از مه رخسار تو پرتو نخرند وآن عشوه گرم تو نو از نو نخرند
2 وآنها که ز عشق در جوال تو بدند صد توبره ریش از تو یک جو نخرند
1 یاد تو چو جان در دل من بنشیند کو آنکه ز عالم غم تو بگزیند
2 فرخ رخ و روز آنکه هر صبحدمی دیده بگشاید و جمالت بیند
1 از چشم خود ابر را خجل می دارم وز خون همه خاک راه گل می دارم
2 وین نز پی یار سنگ دل می دارم دل مرد ز غم ماتم دل می دارم
1 هر کو به جهان غمخور زلف تو شود دلتنگ تر از چنبر زلف تو شود
2 وآن دل به طمع غمخور زلف تو شود دانی چه کند در سر زلف تو شود؟
1 اکنون که شد از دست من . . . وصل تو که جان من بدو یافت طرب
2 جان من و تیمار فراقت همه روز دست من و دامان خیالت همه شب
1 یارم چو گه خشم کم آزرم شود سردیم بگوید آنگهی گرم شود
2 با من دل او بی سببی سخت گرفت یارب سببی کن که دلش نرم شود
1 جان خواست ز من دوش بت دلگسلم گفتم بدهم باز نفرمود دلم
2 یعنی نرسد به وصل رویش بی جان واکنون که برم جان که ز رویش خجلم
1 گفتم که به مهر یار دل بسپردم از هجر نگویم ار ساید خردم
2 این گفتم و چون فراق او روی نمود بس گریه که من به خنده بیرون بردم