1 کار دو جهان از دو محمد شد راست وز سایه هر دو ملت و ملک بجاست
2 از دعوت او ضلالت و کفر بکاست وز هیبت این، ظلم ز عالم برخاست
1 ای دل بنشین که یار بر خواهد خاست در کار تو دوست وار بر خواهد خاست
2 از راه غباری که میان من و اوست خوش باش که چون غبار بر خواهد خاست
1 بر من ز فراقت ار چه بیدادیهاست دل را به شب از خیالت آزادیهاست
2 شاگردی تو مایه استادیهاست شادم به غمت که در غمت شادیهاست
1 تن در غم تو همچو زه از کاستی است واندر تو چو دامن همه ناراستی است
2 بر بسته شد از تو چو گریبان غم آنک در عشق تو سر گشاده چون آستی است
1 شاها! تویی آنکه آسمان پایه تست دین داری و شرع پروری مایه تست
2 ای سایه حق تو به عالم کس نیست آسایش هر که هست در سایه تست
1 زین بیش مکن ریش که شد کارت سست وین سستی کار تو ز فعل بد تست
2 گفتی غم من خور که تویی عاشق من من عاشق تو نیم شرطم بفرست
1 دوش از چشمم سرشگ گلون ره جست در جام شراب ریخت صد قطره نخست
2 زان ریختن سرشگ خون اندر جام معلومم شد که خون به خون خواهد شست
1 هر کو دل و جان به خدمتت پروردست با نعمت و ناز جفت وز غم فردست
2 نرگس زر و سیم از آن به دست آوردست کو نیز شبی خدمت بزمت کردست
1 تا دل به کف تو رایگان افتادست صد گونه مرا به جان زیان افتادست
2 جز با اجلم صلح نخواهد دادن زینسان که غم تو در میان افتادست
1 زان پیش که دل داد جوانی دادست اندر سر من موی سپید افتادست
2 چون روز به من نشان پیری بنمود این صبح که از شب جوانی زادست