1 یک دست به مصحف و دگر دست به جام گه نزد حلال مانده گه نزد حرام
2 ماییم درین عالم ناپخته خام نه کافر مطلق نه مسلمان تمام
1 از لشکر صبرم علمی بیش نماند وز هر چه مرا بود غمی بیش نماند
2 وین نادره تر که از سر عشق هنوز دم می دهد و مرا دمی بیش نماند
1 عهدیست که جام می ندیدم بر دست نه عشرت پنج روزه وامن پیوست
2 دل از غم عیش و کامرانی برخاست از بس که ماتم عزیزان بنشست
1 تا سایه فگند سرو آزاد بر آب تا عکس گل شکفته افتاد بر آب
2 آب از هوس بهار دیوانه بماند زنجیر نهاد ازین سبب باد بر آب
1 ای چرخ به زیر پای تو پست شدم وز جام شفق جرعه تو مست شدم
2 محنت خور و مستمند پیوست شدم دستی بر نه کنون که از دست شدم
1 ساقی ز صراحی می گلگون می ریخت مطرب گه زخمه در مکنون می ریخت
2 فصاد و طبیب گشته بودند بهم این نبض همی گرفت و آن خون می ریخت
1 هر کو شرف خدمت تو بگزیند فارغ شود از جهان و خوش بنشیند
2 والله که مبارک شود آن کس را روز کز اول بامداد رویت بیند
1 لعل لبت ار به بوسه سرکش نبود از دست تو یک پای بر آتش نبود
2 جانا به لب مسیح وآنگاه به چشم کار ملک الموت کنی خوش نبود
1 دی از می عشق مست برخاسته ام محنت کش و غم پرست برخاسته ام
2 وامروز که هم دست نشستم با تو گویی به کدام دست برخاسته ام
1 با دل گفتم کای دل پرفن! چکنم؟ وین درد گرفته را به دامن چکنم؟
2 دل سر زده و خجل به من کرد نگاه گفت این همه دیده می کنم من چکنم؟