1 تن در غم تو همچو زه از کاستی است واندر تو چو دامن همه ناراستی است
2 بر بسته شد از تو چو گریبان غم آنک در عشق تو سر گشاده چون آستی است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای لعل تو دستگیر شکر وی جزع تو پایمرد عبهر
2 هم جزع ترا سپهر در دام هم لعل ترا ستاره در بر
1 ز دار ملک جهان روی در کشید وفا چنانکه زو نرسد هیچ گونه بوی به ما
2 دو چیز هست که در آفتاب گردش نیست وفای عهد درین عهد و سایه عنقا
1 زیوری از نو بدین چرخ کهن بر بسته اند گوهری شاهد برین دریای اخضر بسته اند
2 شب روان گلشن نیلوفری را همچو صبح رویها بگشاده اند این بار و زیور بسته اند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به